حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی پژوهشگر و منتقد مکتب تفکیک در این یادداشت، مطالب مطرح شده از سوی مهدی نصیری، منتقد فلسفه و عرفان را بررسی کرده است.

مشرق - حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی از استادان حوزه علمیه مشهد و منتقد مکتب تفکیک، یادداشت چهارم خود را در پاسخ به یادداشت انتقادی مهدی نصیری مدیر فصلنامه اعتقادی ـ معرفتی سمات، قلمی کرد.

این یادداشت که در اختیار مشرق قرار گرفته است در پی می‌آید:

(یادداشت های اول ، دوم و سوم وی را از اینجا بخوانید)

  بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

در یادداشت‌های گذشته، برخی اشتباهات برادر عزیز آقای مهدی نصیری در نقل قولها و مسائل تاریخی بیان شد. در این یادداشت نیز به بررسی برخی دیگر از همین اشتباهات می‌‌پردازیم.

نظر مقام معظم رهبری درباره حکمت متعالیه، عرفان و عرفا

از جمله اشتباهات عجیب جناب آقای نصیری، مطلبی است که به مقام معظم رهبری (متّع الله المسملین بطول بقائه) نسبت داده است.

وی مطلبی را از ایشان نقل نموده و مدّعی است در پاسخ استفتائی بیان شده که «دقیقا همان حرفهای آقای وکیلی و اساتید و اساتید ایشان است» و خواسته با این کار، ایشان را نیز در صف مخالفان عرفان قرار دهد!

عبارت آقای نصیری چنین است: «آقای وکیلی درباره استفتایی که از مقام معظم رهبری درباره سخنان یکی از اساتید فعلی فلسفه و عرفان شده است و البته دقیقا همان حرفهای آقای وکیلی و اساتید و اساتید ایشان است، چه می‌گوید؟ آیا در این مورد هم با طرح ادعای عدم تخصص در فلسفه و عرفان (15 تا 25 سال فلسفه خواندن نزد استاد) نظر معظم له را تخطئه می کند؟ متن استفتاء و پاسخ معظم له بدین شرح است:

باسمه تعالی

مدتی است در برخی از شهرها فرزندان ما در جلساتی شرکت می‌کنند که مبانی درس‌های آن‌ها مطالبی است که در ذیل می‌آید. برخی از عالمان شهر شرکت در مجالس ایشان را جایز ندانسته و می‌گویند که مطالب مورد اشاره خلاف مبانی و عقاید و ضروریات دین می‌باشد. لطفا بیان فرمایید که شرکت در این جلسات جایز است یا خیر؟ مطالب مورد اشاره از این قرار است:

«وجود حق متعال متن وجود جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها است، یعنی ما دو وجود نداریم، بلکه هر چه هست یک وجود است که در قوالب و اندازه‌های گوناگون ظهور کرده است، نه این که وجود زمین غیر از وجود آسمان، و وجود آسمان غیر از وجود حق متعال بوده باشد».

«از آنجا که حقایق هستی بی منتها است پس فهم حقایق اشیا نیز بی منتها بوده و همچنان ادامه دارد. یا نباید الف را به زبان آورد همچون سوفسطی‌ها که اصلا قائل به موجود بودن خود نیستند، و یا این که به محض اقرار نمودن بدان باید آن را ادامه داد. و چه راحت است که از همان ابتدا سوفسطی بشویم و بگوییم اصلا الفی نداریم. و چه عجیب است که بالاخره همه ما در این مسیر باید سوفسطی شویم و بگوییم نه ما هستیم و نه دیگران هستند. فقط خداست و خدا. حرف اول و آخر خدا است، و خدا است دارد خدایی می‌‌کند. از آن به بعد دیگر انسان هیچ نگرانی ندارد و راحت می شود.»

«نه تنها نمی‌خواهیم از معلول به علت برسیم بلکه قصد نداریم از علت به معلول هم راه یابیم به دلیل این که ما اصلا معتقد به علت و معلول جدا نیستیم».

«مراد ما از وحدت وجود، عینیت وجود زمین و وجود آسمان با وجود حق متعال است».

«فیلسوف و عارف هر دو قائل به وحدت وجود هستند... تمام انبیاء و ائمه و همه حجج و رسولان الهی فیلسوفند و اینان فلاسفه اصلی‌اند».

«انسان قابلیت رسیدن تا مقام ذات را دارد، و چون می‌بیند که نمی‌تواند آن ذات را پایین بیاورد و ذات را خودش کند لذا خودش بالا می‌رود و او می‌شود».

«جنات درجات دارد تا آن جا که می فرماید "وادخلی جنتی"، که این جنت، جنت ذات است».

با تشکر ـ جعفر حسینی پور ـ اهواز

پاسخ مقام معظم رهبری:

«شرکت در جلسات مذکور که با عقاید انحرافی آمیخته و موجب ترویج باطل است، جایز نیست مگر برای کسانی که قدرت پاسخگویی به شبهات و ارشاد و راهنمایی و امر به معروف و نهی از منکرِ متصدیان جلسات مذکور را دارند.»

نقد و بررسی این نسبت نادرست

اشتباه اول

آقای نصیری استفتائی را که نقل کرده و گفته «دقیقا همان حرفهای آقای وکیلی و اساتید و اساتید ایشان است» گویا منظورشان از اساتید اساتید حقیر – چنانکه در عباراتشان اشاره شده – مرحوم حضرت علامه طهرانی قدس‌سرّه و حضرت علامه حسن‌زاده آملی مدّظلّه می‌باشد.

در حالی‌ که مطالب مندرج در این استفتاء به اساتید و اساتید اساتید این جانب ربطی ندارد؛ گرچه در میان مخالفان عرفان از این استفتاء و نظائر آن سوء استفاده‌‌های فراوانی شده و می‌‌‌شود.

توضیح آنکه یکی از اصول عقلی که در شرع مقدس نیز مورد تاکید قرار گرفته، این است که در مقام پرسش و سؤال از اهل علم باید در درست‌پرسیدن سؤال دقت نمود چنانکه در روایت شریف نبوی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم آمده است: «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم‏» (بحارالانوار، ج1، ص224)

یک مثال ساده: فرض کنید کسی سؤال بپرسد:

«مدتی است در جلسه‌‌ای شرکت می‌‌کنم که مبانی درس‌‌های آن‌‌ها مطالبی است که در ذیل می‌آید. لطفا بیان فرمایید که شرکت در این جلسه جایز است یا خیر؟ برخی می‌‌گویند این مبانی برگرفته از افکار یهودیان و قائلین به تجسیم است. مطالب مورد اشاره از این قرار است (تمام این مطالب تا به حال از معلم این جلسه شنیده شده است):

«خداوند بر روی تختی تکیه‌‌زده است، او صندلی‌‌ای دارد که به اندازه آسمان و زمین می‌‌باشد، خداوند مکر می‌‌نماید و برخی از بندگانش را مسخره می‌‌نماید، او عده‌‌ای از بندگانش را گمراه می‌‌نماید و عده‌‌ای را در مسیر ضلالت و طغیان یاری می‌‌نماید، او از بندگان آگاه نیست و آنها را آزمایش می‌‌کند تا انسانهای خوب و بد را بشناسد، خداوند صریحا شفاعت را نفی می‌کند و ...»

لطفاً راهنمائی کنید آیا این مطالب با عقائد حقه شیعه سازگار است یا نه؟»

به نظر شما در جواب این استفتاء چه باید گفت؟ کدام دفتر مرجع تقلید می‌نویسد مطالب خوبی است؟

تمام مطالب بالا ترجمه‌‌‌گونه‌‌ای از آیات مبارک قرآن کریم است ولی اگر شخص استفتاء کننده هیچ اشاره‌‌‌‌ای نکند که جلسه مورد نظر جلسه قرآن بوده، طبیعی است که دفتر یکی از مراجع در پاسخ این استفتاء بنگارد: «این عقائد آمیخته با باطل و انحرافی است و شرکت در این جلسات جائز نیست مگر برای کسانی که ...» (چون در پاسخ به استفتاء، به مفروض سؤال، پاسخ می‌دهند)

پیام هر عبارتی در صورتی قابل استناد به گوینده آنست که تمام قرائن صدر و ذیل و توضیحات جانبی آن بررسی گردد و این یکی از اصول عقلائی فهم متن است.

اگر بنا بر تقطیع عبارات یک متن یا یک گوینده باشد، می‌توان (نعوذ بالله) انواع عقائد کفر‌آمیز را به قرآن کریم نیز نسبت داد؛ ولی آیا این کار صحیح است؟!

از بزرگترین اشتباهات آقای نصیری در مناظرات شفاهی و نیز در نوشته‌ها، تقطیع غیرعالمانه عبارات است که سر از نقل‌قولهای بسیار غلط، در می‌آورد و موجب اشاعه تهمتهائی عجیب می‌گردد.

اگر استفتاء کننده مورد نظر که خواسته درباره عبارات برخی متون عرفانی استفتاء کند در نقل عبارات به رعایت امانت موفق می‌‌‌شد، می‌‌‌دید که دفاتر مراجع – از جمله دفتر مقام معظم رهبری مدظله العالی – پاسخ‌‌هائی کاملاً متفاوت با آنچه از ایشان نقل شده ارائه می‌‌‌نمودند. (چون در پاسخ به استفتاء، به مفروض سؤال، پاسخ می‌دهند)

استفتاء کننده نه فقط مطالب را به شکل صادقانه نقل نکرده و به علت بی‌‌دقتی تقطیع و تحریف نموده، بلکه ادعا کرده که آنچه نقل می‌کند «مبانی درس‌‌های» مزبور است. اگر لااقل این قدر دقت می‌‌‌نمود که به جای این تعبیر فقط می‌‌گفت: «عباراتی که در ذیل می‌آید در این درسها شنیده شده» یا می‌‌‌گفت: «در این دروس و این کتاب‌‌ها این جملات به کار رفته» باز، بهتر بود.

آری فرق بسیاری است میان «گفتن یک جمله» و «آوردن یک عبارت» و میان «اعتقاد داشتن به مفاد ظاهری آن جمله». (دقت کنید)

استفاده کردن از الفاظی چون «مطالب» و «مبانی درسها» به جای «عبارات» و «جملات» اشتباه دیگر این استفتاء کننده است.

باری اگر این استفتاء‌ را از بزرگان فلسفه و عرفان حوزه علمیه نیز بپرسند آنها نیز می‌فرمایند اگر مراد، ظاهر این عبارات است قطعا نادرست و انحرافی است و همه اهل عرفان از آنچه از ظاهر این عبارات فهمیده می‌‌شود بیزار می‌‌باشند.

هیچ عارفی سوفسطی نیست و هیچ فیلسوف و عارفی گمان نمی‌کند که انسان روزی ممکن است خدا شود! و خدا با همه مخلوقات یکی است و ... گرچه مخالفان عرفان که در تقطیع عبارات و تحریف مسائل ید طولائی دارند چنین نسبت‌‌هایی به عرفا می‌‌دهند.

جالب است که چندی پیش همین ظلم و جفا توسط برخی درباره عبارات مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی انجام شد. برخی با تقطیع عبارات آن مرحوم، ایشان را که مخالف وحدت وجود بود به گونه‌ای معرفی نموده بودند که برخی، صاحب عبارات را وحدت وجودی پنداشتند.

 

اشتباه دوم که مهمتر است

مهمترین نکته روش‌‌شناسی که این بنده تلاش داشت در بحث‌های قبلی به آقای نصیری منتقل کند این بود که یک محقق نباید در یک تحقیق علمی با دیدن یک جمله و یک عبارت فریفته شود بلکه باید به تمام آثار و قرائن مراجعه نماید.

جناب آقای نصیری آیا واقعاً گمان می‌کنید نظر شریف مقام معظم رهبری درباره جلساتی که - به گمان شما - در آن عقائد عارفان بزرگ معاصر (و به قول شما اساتید اساتید این بنده) طرح می‌شود این است: «شرکت در جلسات مذکور که با عقاید انحرافی آمیخته و موجب ترویج باطل است، جایز نیست مگر برای کسانی که قدرت پاسخگویی به شبهات و ارشاد و راهنمایی و امر به معروف و نهی از منکرِ متصدیان جلسات مذکور را دارند.»؟!

آیا این همه تجلیل‌‌‌های مقام معظم رهبری از عارفان دوره‌‌‌های اخیر خصوصاً علامه میرزا علی‌آقا قاضی، علامه طباطبایی، علامه طهرانی و علامه حسن‌زاده بر شما پوشیده مانده است؟

پیام مقام معظم رهبری در رحلت علامه طهرانی

آیا ندیده‌‌اید که در پیام کم‌نظیرشان در رحلت مرحوم علامه طهرانی مرقوم فرموده‌‌اند: «خبر رحلت عالم عامل ربّانى، و سالک مجاهد روحانى، آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینى طهرانى را با اندوه و افسوس بسیار دریافت کردم و عمیقا متأسّف و مصیبت زده شدم.

ایشان از جمله فرزانگان معدودى بودند که مراتب برجسته علمى را با درجات والاى معنویّت و سلوک توأما دارا بودند، و در کنار فقاهت فنّى و اجتهادى، به فقه الله الأکبر نیز که از مقوله شهود و محصول تجربه حسّى و مجاهدت معنوى است نیز نائل گشته بودند.

فقدان آن عزیز براى آشنایان و ارادتمندانشان خسارتى دردناک و غمى هائل است.

این جانب با قلبى اندوهگین و ملول به شما آقازادگان محترم و والده محترمه و دیگر فرزندان و اخوان و کسان و نزدیکان و نیز دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت مى‏گویم، و از خداوند متعال براى ایشان علوّ درجات و حشر با احبّه و اولیاء را مسألت مى‏کنم.» (آیت نور، ج1، ص628)

نظر مقام معظم رهبری درباره علامه حسن زاده آملی

و درباره علامه حسن‌زاده آملی فرموده‌اند: «استادی کسی همچون حضرت آقای حسن‌زاده آملی که میان مراتب عالیه علمی و مقامات و فتوحات معنوی و روحی جمع کرده‌اند، ‌برای هر مؤسسه‌ علمی و دانشگاهی و حوزوی مغتنم و موجب افتخار است.»

آیا عیادت اخیر مقام معظم رهبری از علامه حسن زاده و بوسه ایشان بر پیشانی علامه را ندیدید؟

آقای نصیری شما که می‌گویید سوال استفتاء «دقیقا همان حرفهای آقای وکیلی و اساتید و اساتید ایشان است» پاسخ دهید که آیا به نظر مقام معظم رهبری، استادی علامه حسن زاده، مغتنم و موجب افتخار است ولی شرکت در جلساتی که نظرات ایشان بیان می‌شود جائز نیست؟! چرا مغالطه می‌کنید؟!

هنوز چند روزی از نشر فرمایشات نورانی مقام معظم رهبری درباره حضرت آیةالحق و العرفان مرحوم قاضی قدس‌سرّه نگذشته بود که شما چنین نسبتی را به ایشان دادید و مقام معظم رهبری را در صف مخالفان عرفان معرفی نموده و عقائد عرفا را از منظر ایشان «عقاید انحرافی آمیخته و موجب ترویج باطل» معرفی نمودید.

آیا این سخن گرانقدر رهبر معظم انقلاب را که این بنده نیز چند روز قبل در مصاحبه مزبور نقل نمودم فراموش نمودید که: «مثنوی مولوی اصول اصول اصول دین است.»

آیا با وجود صدور چنین جملاتی از زبان شخص ایشان، جائی برای این نسبت‌‌ها باقی می‌‌‌ماند؟!

عبارات مقام معظم رهبری درباره فلسفه، عرفان، ملا صدرا، وحدت وجود و ...

آیا نشنیده‌‌اید که فرموده‌اند: « فلسفه اسلامى ـ همان‌طور که شما فرمودید و درست هم گفتید ـ فقه اکبر است؛ پایه‌ دین است؛ مبناى همه‌ معارف دینى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش احتیاج دارد. اهمیت فقه ما را از اهمیت فلسفه غافل نکند»

یا فرمودند: «فلسفه اسلامى، پایه و دستگاهى بوده که انسان را به دین، خدا و معرفت دینى نزدیک مى‌کرده است. فلسفه براى نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفه ما - مثل ابن‌سینا و ملاّصدرا - عارف هم بوده‌اند.

اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفه جدید ـ یعنى فلسفه ملاّصدرا ـ به‌خاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانى است که انسان را به معرفت الهى و خدا مى‌رساند؛ پالایش مى‌کند و در انسان اخلاق به ‌وجود مى‌آورد. ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفه ملاّصدراست؛ یعنى راهى که ملاّ صدرا آمده، راه درستى است.»

و یا فرمودند: «فلسفه‌ ملاصدرا فلسفه‌ای‌ عقلی‌، ذوقی‌ و شرعی‌ است‌ و در حقیقت‌ ملاصدرا فلسفه‌ عقلی‌ و ذوقی‌ را برمبنای‌ شرع‌ مقدس‌ پی‌ریزی‌ کرده‌ است‌. برای‌ او تعبد محض‌، مبادی‌ رسیدن‌ به‌ افکار عالی‌ فلسفی‌ بوده‌ است‌؛ و این‌ جریان‌ عظیم‌ و جوشان‌ و تمام‌ نشدنی‌ در دوران‌ ریاضت‌ به‌ روح‌ مقدس‌ وی‌ افاضه‌ و نازل‌ شده‌ است‌ و امروز خوشبختانه‌ کتاب‌ها و افکار فلسفی‌ ملاصدرا فضای‌ فلسفی‌ کشور را فراگرفته‌ است‌. ... صدرالمتالهین‌ آراء بی‌نظیر فلسفی‌ و دریای‌ مواج‌ افکار و اندیشه‌های‌ خود را از استاد فرانگرفته‌ است‌. بلکه‌ این‌ معلومات‌ بی‌پایان‌ از ریاضت‌، خلوت‌ و عبادت‌ و دل‌ دادن‌ به‌ خدا و کسب‌ فیض‌ از عالم‌ غیب‌ سرچشمه‌ می‌گیرد.»

« در گذشته در حوزه‌ قم با فلسفه و وجود مرحوم آقاى «طباطبایى» مخالفت مى‌شد. مى‌دانید درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند. ... آقاى طباطبایى هم انسان کاملاً متشرّع، مواظب، دائم‌الذّکر، متعبّد، اهل تفسیر و اهل حدیث بوده؛... مراتب علمى و فقه و اصولش هم طورى نبوده که کسى بتواند آنها را انکار کند؛ درعین‌حال کسى مثل آقاى طباطبایى که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، این‌طور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟

نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفى ما در جامعه و بین علماى دین محدود است. با بودنِ استادى مثل آقاى طباطبایى، جا داشت امروز تعداد زیادى استاد درجه‌ یک از تلامذه ایشان در قم و دیگر شهرستانها داشته باشیم. آقاى طباطبایى فرد فعّالى بود؛ بنابراین جریان فلسفى‌اى که به وسیله‌ ایشان پایه‌گذارى شد، باید به شکل وسیعى گسترش پیدا مى‌کرد، که نکرده است. البته ما همان وقت مقلّد آقاى «بروجردى» بودیم و الان هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه مى‌کنیم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتیجه‌اش این شد. این نباید تکرار شود.»

«از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانى ملاّ صدرا، - اگر نگوییم از همه‌ اینها، از بسیارى از اینها - مى‌شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعى، سیاسى و اقتصادى درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌هاى مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ اخلاق، فلسفه‌ اقتصاد و.... این، یکى از کارهاى اساسى است. این کار را هم هیچ‌کس غیر از شما نمى‌تواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید.»

و نیز در تاسف از تحلیل‌های غلط از وحدت وجود فرمودند:

«در مباحث عرفان نظرى، وحدت وجود که یکى از اصلى‌ترین مباحث عرفان است، در کلمات حافظ فراوان دیده مى‌شود. البته باز هم نمى‌توانم خوددارى کنم از اظهار تأسّف، از این‌که بعضى از نویسندگان و ادباى محقّقى که با وجود مقام والاى تحقیق در ادبیات، از عرفان – عرفان نظرى – اطلاعى ندارند و در آن کارى نکردند! وحدت وجود را که به حافظ نسبت داده شده، به معناى همه‌خدائى که ناشى از عدم درک درست مسأله است، تعبیر کردند و آن را جزو شَطَحیاتى دانستند که بر زبان حافظ – مثل بعضى از عرفاى دیگر – صادر مى‌شده و نه یک بینش و طرز فکر و جهان‌بینى!»

جمع بندی این بخش و چند سوال از آقای نصیری

آقای نصیری! اینها مشتی از خروار یا قطره‌ای از دریاست که همه آشنایان با افکار مقام معظم رهبری از آن خبر دارند. آیا با این جملات باز هم می‌توان مطالبی را که شما می‌گوئید به ایشان نسبت داد؟!

آیا ممکن است کسی اولی‌ترین اصول تحقیق را بداند و چنین قضاوتی درباره رهبر فرزانه انقلاب اسلامی بنماید؟!

آیا این چنین به جنگ عرفان و حکمت و میراث چند صدساله عالمان بزرگ شیعه رفتن سزاست؟! قضاوت را بر عهده خود شما و دیگر خوانندگان می‌گذارم.

نکته مهم و اساسی

امیدوارم آقای نصیری و خوانندگان، از این مطالب، نتیجه نگیرند که می‌خواهم ایشان را به پذیرش تعبدی نظرات، دعوت نمایم بلکه غرضم در اینجا فقط این است که اگر عده‌‌ای با عرفان و حکمت مخالفند نباید اصول تحقیق یا صداقت علمی را زیر پا نهاده، نسبت‌های نادرست به بزرگان بدهند و یا کلمات ارزشمند ایشان را تحریف نمایند. (دقت کنید)

در مصاحبه حقیر با خبرگزاری فارس نیز که اشاره‌ای به تشرف خود به محضر مقام معظم رهبری نمودم در مقام بیان عنایت به عرفان و حکمت و نوع برخوردشان با محققین جوان و کرامت اخلاقی‌شان بودم، نه سوء استفاده از این جریان چنانکه برخی پنداشته‌اند.

حقیر زمانی این جریان را به شکل رسمی نقل نمودم که چند سال از نشر کتاب گذشته و صدها تهمت و ناسزا و تهدید را پشت سر گذاشته بودم و مخالفان آنچه را می‌خواستند انجام دهند، انجام داده بودند و اگر بنا به سوء استفاده از نام ایشان بود - به روش مخالفان عرفان -  باید نصیحت‌های حکیمانه ایشان را تقطیع می‌‌نمودم و برخی از مسائل دیگر را نیز که بیان ننمودم می‌گفتم.

نسبت بزرگ‌زدگی به علامه حسن‌زاده آملی

از دیگر تحریفات آقای نصیری نسبت دادن «بزرگ‌زدگی» به حضرت آیت‌الله علامه حسن‌زاده آملی مدّظلّه است. وی در ذیل عنوان «بزرگ زدگی مانع عقلانیت، اجتهاد و آزاد اندیشی» می‌نویسد:

«و این بزرگ زدگی و توصیه به تقلید و کرنش در برابر رای بزرگان البته از مرحوم صدرا در اسفار آغاز می شود و تا روزگار ما ادامه می یابد...»

و پس از نقل عباراتی از ملاصدرا می‌نویسد:

«و نیز یکی از بزرگان معاصر حکمت متعالیه می‌گوید: «در اثنای تعلیم علوم عقلی و عرفانی پی به عدم تطابق آرای فلاسفه و اهل عرفان با ظواهر شرع انور بردم به طوری که در تطابق آنها عاجز ماندم تا در نهایت خویش را تلقین کردم اگر امر دائر باشد بین نفهمیدن مثل تو و نفهمیدن معلم ثانی و بو علی سینا و محی الدین عربی و ... قطعا حکم به نفهمیدن خود کردم.»!!»

نقد و بررسی

از آنجا که این تهمت ناروا در میان تفکیکیان خراسان نیز شائع است، سزاوار است در کنار آن کمی درنگ شده و توضیحی ارائه شود.

باید دانست یک انسان در مقابل بزرگان و عالمان یک علم، سه حالت می‌تواند داشته باشد:

حالت اول: آن قدر تحت تأثیر بزرگان قرار گیرد که بپندارد هر چه ایشان می‌‌گویند عین حق است و جائی برای تأمّل و تحقیق درباره آن وجود ندارد و به تعبیری به نوعی عصمت برای یک بزرگ معتقد باشد.

این حالت کاملاً خطا و مصداق «بزرگ‌زدگی» است. در میان عالمان حکمت و عرفان چنین حالی نسبت به هیچ کسی دیده نمی‌شود. هیچ کسی از ایشان به عصمت هیچ عارف یا حکیمی معتقد نیست و همه، بزرگترین عالمان عرفان و حکمت را - همچون محیی‌الدین عربی یا ملاصدرا یا علامه طباطبائی - قابل نقد می‌دانند.

حالت دوم: آن قدر تحت تاثیر بزرگان قرار گرفته و خود را در مقابل ایشان کوچک ببیند که ناخودآگاه و بدون اینکه خود بفهمد، برای خود در مقابل ایشان ارزش علمی احساس نکند و بپندارد که هرگز به پایه علمی ایشان نمی‌رسد و لذا برای انتقاد از ایشان و نوآوری تلاش ننماید.

این حالت نیز نوعی «بزرگ‌زدگی» است که در میان برخی طلاب و دانشجویان بسیار دیده می‌شود و برخی دانش‌آموزان رشته فلسفه و عرفان نیز از آن مستثنی نیستند. افراد در اثر مشاهده عظمت دانشمندان یک علم، استعدادهای خدادادی خود را فراموش نموده و با اینکه بزرگان را معصوم نمی‌‌دانند ولی خود را نیز برای عرض اندام در مقابل ایشان شایسته نمی‌‌شمارند.

آفت این حال رکود علمی در یک جامعه و توقف تولیدات و نوآوری‌هاست و درمانش پس از توکل و توسل، نشان دادن استعدادها و توانائی‌های خدادادی افراد و امکان استفاده از تجربیات گذشتگان برای نقد خود آنهاست که ضرب‌المثل «کم ترک الاول للآخر» اشاره به آن است.

حالت سوم: شناخت صحیح جایگاه بزرگان و اجتناب از اظهارنظرهای خام و غیرعالمانه است.

یک محصل و دانش‌آموز تازه‌‌کار وقتی به عظمت علمی دانشمندان یک علم نظر می‌‌کند و جایگاه خود را در آن علم با ایشان مقایسه می‌‌نماید، می‌فهمد که مباحث علمی چقدر پیچیده و عمیق است و نباید در مقابل بزرگان باشتاب و بدون طی مراحل لازم برای تخصص در آن علم، قد علم نموده و اظهار نظر کرده و هرچه را به فکرش می‌‌رسد در مقابل ایشان حق بداند.

این حالت حالی بسیار نیکو است که محصول ترک صفت رذیله کبر و عجب به ضمیمه تفکر و اندیشه درباره جایگاه علمی عالمان یک علم است و این همان چیزی است که جامعه علمی کشورمان از آقای نصیری و جریان ایشان توقع دارد.

یعنی می‌گوید:

1. توان علمی من واقعاً نسبت به دانشمندان این رشته بسیارکم است + هر کس توان علمیش کمتر باشد به همان نسبت احتمال درست فهمیدن و رسیدنش به واقع کمتر است = احتمال درست‌فهمیدن من و اشتباه فهمیدن دانشمندان بزرگ، کم است.

2. احتمال درست‌فهمیدن من و اشتباه فهمیدن دانشمندان بزرگ، کم است + یک احتمال ضعیف نباید مبنای رفتار قرار گیرد و انسان نباید به واسطه آن از تحقیق دست کشیده و فهم خود را حق بپندارد = من نباید دست از تحقیق بکشم، بلکه باید کماکان به تحقیق ادامه دهم و درباره سخن بزرگان به تأمل بنشینم تا حرف ایشان را اگر نفهمیده‌ام بفهمم.

آری، احتمال درست‌فهمیدن یک محصل و نوآموز در مقابل بزرگان تابعی از درصد توان علمی وی در مقابل ایشان است و گاه تعداد بزرگان و بزرگی ایشان در مقابل محصل تازه وارد به گونه‌ای است که شاید احتمال درست فهمیدن وی قریب به صفر باشد ولی معمولاً انسان در این موارد به باطل بودن فکر خود و صحت کلام بزرگان یقین نمی‌کند و صرفاً باامید و رجاء به صحت کلام بزرگان به تحقیق ادامه می‌دهد.

نگارنده به یاد دارم در زمان تحصیل رسائل که در هنگام درس برخی طلاب اشکالاتی عمیق و مسلسل‌وار به شیخ انصاری می‌نمودند، کسی در مقام نصیحت این سخن حکیمانه را می‌گفت: «اشکال نمودن بسیار مطلوب است ولی به یاد داشته باشید که در درس اصول شیخ انصاری دهها مجتهد حاضر بوده‌اند و شیخ این مطالب را برای ایشان تدریس نموده و نقدهای ایشان را نیز پاسخ داده است. از این مسأله باید بفهمیم که اگر اشکالی بر شیخ انصاری وارد باشد مسلماً اشکالی است عمیق که محتاج دقت و بررسی است و اشکالاتی که به محض شنیدن کلام شیخ به ذهن می‌رسد معمولا وارد نیست.»

تفاوت این حالت سوم با حالت‌های قبلی آنست که این حالت محصول عقلانیت است نه بزرگ‌زدگی و لذا این گونه افراد پس از طی سطوح علمی و رسیدن به تخصص و بررسی کاملِ جوانب کلمات بزرگان کم‌کم وارد عرصه نقد و تحقیق شده و به تولید علم می‌پردازند.

اکنون باید دید فرمایش نورانی حضرت علامه آیةالله حسن‌زاده از کدام قسم است؛ برای قضاوت صحیح در این‌باره باید اول عبارت کامل ایشان را در کلمه 94 از هزار و یک کلمه نقل نمائیم و سپس به توضیح آن و بررسی تحریفهای آقای نصیری در آن بنشینیم؛ علامه می‌فرمایند:

«این کلمه حکایتى از حالت دیرین این کمترین حسن حسن‏زاده آملى است‏ که روزگارى بدان دچار شده‏ام، و آن این که:

در اثناى تدرّس و تعلّم علوم عقلى و صحف عرفانى دچار وسوسه‏اى سخت سهمگین و دژخیم و بدکنشت و بدسرشت در راه تحصیل اصول عقاید حقه به برهان و عرفان شده‏ام، و آزرده خاطرى شگفت از حکمت و میزان که از هر سوى شبهات گوناگون به من روى مى‏آورد. ریشه این شبهات و وسوسه‏‌ها از ناحیت انطباق ظواهر شرع انور- على صادعه الصلوة و السلام- با مسائل عقلى و عرفانى بوده است که در وفق آنها با یکدیگر عاجز مانده بودم، و از کثرت فکرت به خستگى و فرسودگى موحش و مدهش مبتلا گشته‏ام، و از بسیارى سؤال از محضر مشایخم:

آن عالمان دین به حق در سماى علم       سیّاره و ثوابت والا گهر مرا

بیم جسارت و ترس اسائه ادب و خوف ایذاء خاطر و احتمال بدگمانى مى‏رفت. این وسوسه- چنان که گفته‌‏ایم- موجب بدبینى به علوم عقلى، و سبب بیزارى از منطق و حکمت و عرفان شده است. و لکن به رجاء این که لعلّ اللّه یحدث بعد ذلک أمرا در درسها حاضر مى‏‌شدم، و راز خویش را إبراز نمى‏‌کردم، و از تضرّع و زارى اعاظم حکماء در نیل به فهم مسائل اندیشه مى‌‏کردم، مانند گفتار صاحب اسفار در مسأله اتحاد نفس به عقل فعّال و استفاضه از آن که فرمود:

و قد کنّا ابتهلنا إلیه بعقولنا، و رفعنا إلیه أیدینا الباطنة لا أیدینا الداثرة فقط، و بسطنا أنفسنا بین یدیه، و تضرّعنا إلیه طلبا لکشف هذه المسألة و أمثالها ...

تنها چیزى که مرا از این ورطه هولناک هلاک، رهایى بخشید لطف الهى بود که خویشتن را تلقین مى‏‌کردم به این که: اگر امر دایر شود بین نفهمیدن و نرسیدن مثل توئى، و بین نفهمیدن و نرسیدن مثل معلم ثانى ابو نصر فارابى، و شیخ رئیس ابو على سینا، و شیخ اکبر محیى الدین عربى، و استاد بشر خواجه نصیر الدین طوسى، و ابو الفضائل شیخ بهائى، و معلم ثالث میرداماد، و صدر المتألهین محمد شیرازى، آیا شخص مثل تو به نفهمیدن و نرسیدن اولى است، یا آن همه‏ اسطوانه‏هاى معارف؟

و همچنین خودم را به یک سو قرار مى‌‏دادم، و اکابر دیگر علم را که از شاگردان بنام آن بزرگان بودند، و نظائر آنان را، به سوى دیگر، و سپس همان مقایسه را پیش مى‏‌کشیدم و به خودم تلقین مى‌‏کردم. تا منتهی مى‏‌شدم به اساتیدم که به حق وارثان انبیاء و خازنان خزائن معارف بوده‏‌اند- رفع اللّه تعالى درجاتهم- که باز خودم را به یک جانب و آن حاملان ودائع علم و دین را به جانبى، و همان مقایسه و تلقین را إعمال مى‏کردم که تو اولائى به نفهمیدن یا این مفاخر دهر؟ نظیر مطلبى را که علامه شیخ بهائى درباره شیخ اجل صدوق که قائل به سهو النبى شده است، فرموده است: هرگاه امر دائر شود بین سهو رسول و سهو صدوق، صدوق اولى بدان است.

از این مقایسه قدرى آرام مى‌‏گرفتم، تا بارقه‌هاى الهى چون نجم ثاقب بر آسمان دل طارق آمد، و در پناه ربّ ناس از وسواس خنّاس نجات یافتم ففاض ثم فاض. و کأنّ کلام کامل و سخن دلپذیر صاحب اسفار ذکر قلبى شد که:

حاشى الشریعة الحقة الإلهیة البیضاء أن تکون أحکامها مصادمة للمعارف الیقینیة الضروریة، و تبّا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السّنّة.

و چون در رحمت رحیمیه به روى ما گشوده شده است، به علم الیقین بلکه به عین الیقین و فراتر به حق الیقین و فراتر به برد الیقین، مطالب سهل ممتنع عقلى و عرفانى را رموزى یافته‌‏ایم که پى‌برده‌‏ایم اشارات به کنوزى‏‌اند. آنگاه رساله‌‏اى وجیز و عزیز در یک مقدمه و ده فصل در این موضوع که قرآن و عرفان و برهان از هم جدائى ندارند نوشته‌‏ایم، و همین موضوع را نام آن نهاده‌‏ایم، و مکرر به طبع رسیده است.

آرى به آسانى نادانى به دانائى نمى‌‏رسد، و بسیار سفر باید تا پخته شود خامى.

شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس         که نه هر کو ورقى خواند معانى دانست‏

لذا در الهى نامه‌‏ام گفته‌‏ام: «الهى جان به لب رسید تا جام به لب رسید». و نیز در غزلى که در دیوانم مسطور است در این باب گفته‌‏ام:

دولتم آمد به کف با خون دل آمد به کف         حبّذا خون دلى دل را دهد عزّ و شرف‏

یوسفم تحصیل دانش گشت و من یعقوب‏وار       از فراقش کو به کو، کوکو به بانگ یا أسف‏

گر نبودى لطف حق از گریه شام و سحر        دیدگانم بى‏شک اینک بود در دست تلف‏

جوهر نفس ارنه روحانیة السوس است پس        طالب اصلش چرا شد با دوصد شوق و شعف‏

گر کسان قدر دل بشکسته را مى‏یافتند           یک دل سالم نمى‏شد یافت اندر شش طرف‏

لوحش اللّه صنع نقّاشى که از ماء مهین        پرورد درّ یتیمى را بدامان خزف‏»

(هزار و یک کلمه، ج‏1، ص101-104)

هر انسان منصف و فهیمی که در این عبارات تامل کند با توضیحات گذشته می‌‌فهمد که حال حضرت علامه همان حال سوم است که نشانه سلامت قلب و دقت نظر ایشان از همان سالهای اول تحصیل است. حضرت علامه هرگز در علم مقلد نبوده‌‌اند و خودشان در شرائط عالم می‌‌فرمایند:

«عالم را نیز شرائطى است. اولا این که باید در امتحان آزاد باشد و از متابعت و تقلید بپرهیزد. عالم هرگز نمى‌‏گوید من به این مطلب عقیده دارم براى آن که دیگرى به آن عقیده داشته، مثلا زوایاى مثلث مساوى است به دو قائمه براى آن که اقلیدس، بزرگترین مهندس دنیا، آن را ثابت کرده و من به او اطمینان دارم. ملاى رومى نیکو گفته است:

از مقلد تا محقق فرقهاست     کاین چو داودست و آن دیگر صداست‏»(دروس معرفت نفس، ص505)

و نیز می‌‌فرمایند:

«چنانکه در دروس پیشین گفته‌‏ایم شیوه ما پرسش و کاوش چیزها و تحقیق و تدقیق در اشیا با نور دلیل و برهان است نه به تقلید از آراى این و آن. چه، باید رجال را به حق شناخت نه حق را به رجال. و به ضرب المثل معروف نحن ابناء الدّلیل، یعنى ما فرزندان دلیلیم. و لکن چون آراى بزرگان علوم و اقوال نوابغ معارف موجب تأیید و معاضدت مى‏‌گردد و در تأثیر بعضى از نفوس اهمیّت بسزا دارد علاوه این که فوائد دیگر را نیز متضمن است، لذا به نقل اقوال و آراى آنان تبرّک مى‏‌جوییم و هر جا از آنان دلیل و برهانى در اثبات حکمى مطلوب دیده‏‌ایم ذکر مى‏کنیم‏» (دروس معرفت نفس، ص: 605)

و می‌فرمایند:

« این کمترین از دیندارى مألوف بدر آمده است، و دوباره دیندار شده است و در دفتر دل نیز ثبت کرده است که:

امامى مذهبم از لطف سبحان         به قرآن و به عرفان و به برهان‏

من و دیندارى از تقلید هیهات         برون آ از دعابات و خیالات‏

خداوندم یکى گنجینه صدر             ببخشوده است رخشنده‌‏تر از بدر

در این گنجینه عرفانست و برهان       در این گنجینه أخبار است و قرآن‏

چو تقلید است یک نوع گدایى             نزیبد با چنین لطف خدایى‏

چو این گنجینه نبود سینه تو         بود آن عادت دیرینه تو»(هزار و یک نکته، ص515)

باری آقای نصیری چون باز هم عبارت حضرت علامه را اشتباه فهمیده‌ است، اشتباه هم نقل نموده و عبارات را نیز تحریف کرده است. وی مطلب علامه را چنین نقل نمود:

«در اثنای تعلیم علوم عقلی و عرفانی پی به عدم تطابق آرای فلاسفه و اهل عرفان با ظواهر شرع انور بردم به طوری که در تطابق آنها عاجز ماندم تا در نهایت خویش را تلقین کردم اگر امر دائر باشد بین نفهمیدن مثل تو و نفهمیدن معلم ثانی و بو علی سینا و محی الدین عربی و ... قطعا حکم به نفهمیدن خود کردم.»!!

با مقایسه عبارت حضرت علامه با نقل آقای نصیری دو نکته جالب بدست می‌‌آید:

نکته اول: آقای نصیری از علامه نقل می‌کند که ««در اثنای تعلیم علوم عقلی و عرفانی پی به عدم تطابق آرای فلاسفه و اهل عرفان با ظواهر شرع انور بردم» در حالیکه در هیچ جای عبارت علامه نیامده بود که «پی به عدم تطابق آرای فلاسفه و اهل عرفان با ظواهر شرع انور بردم».

بلکه علامه فرمودند: «ریشه این شبهات و وسوسه‏‌ها از ناحیت انطباق ظواهر شرع انور- على صادعه الصلوة و السلام- با مسائل عقلى و عرفانى بوده است که در وفق آنها با یکدیگر عاجز مانده بودم، و از کثرت فکرت به خستگى و فرسودگى موحش و مدهش مبتلا گشته‌‏ام، و از بسیارى سؤال از محضر مشایخم بیم جسارت و ترس اسائه ادب و خوف ایذاء خاطر و احتمال بدگمانى مى‌‏رفت» که این عبارت کاملاً نشان می‌دهد ایشان در آن زمان در حالت تردید به سر می‌‌برده و به دنبال تحقیق و سؤال بوده‌‌اند.

آقای نصیری تفاوت «نفهمیدن تطابق ظواهر شرع با مسائل عقلی و عرفانی و عجز از آن» را با «فهمیدن عدم تطابق و پی‌بردن به آن» متوجه نشده‌‌اند در حالی که یکی شک و عدم علم است و دیگری یقین و علم به عدم.

نکته دوم: حضرت علامه در سرتاسر عبارت شریف خود می‌فرمایند که نسبت خطا به من اولی بود از نسبت آن به اساتید و عالمان بزرگ، و به رجاء و امید فهم مطالب تحصیل و تحقیق را ادامه می‌دادم، ولی آقای نصیری از نزد خود عبارت را تغییر داده و نوشته: «خویش را تلقین کردم اگر امر دائر باشد بین نفهمیدن مثل تو و نفهمیدن معلم ثانی و بو علی سینا و محی الدین عربی و ... قطعا حکم به نفهمیدن خود کردم.»

سؤال ما از آقای نصیری این است که در کدام عبارت حضرت علامه آمده بود که « قطعا حکم به نفهمیدن خود کردم.»؟!

کجا ایشان سخن از اشتباه قطعی خود فرموده‌‌اند؟! الفاظ ایشان از آغاز تا انجام فقط بیانگر قوت احتمال صدق در کلام بزرگان است و هیچ جا اثری از تقلید و بزرگ‌‌زدگی و پیروی کورکورانه از بزرگان و قطع به سخنان ایشان یا تلقین کردن این مسأله به خود وجود ندارد.

آری، آقای نصیری در این عبارات نیز به علت بی‌‌دقتی و ناآشنائی با مباحث علمی ساده، تهمتی را به یک رجل الهی دیگر زده‌‌اند که باید پاسخگوی آن در آخرت باشند، مگر آنکه به توبه موفق شده و هرکسی را تا بحال با این تهمت از خوان معارف علامه حسن‌زاده و اهل عرفان محروم نموده‌‌اند باخبر نمایند و اعلام کنند که فهمشان از کلام این بزرگمرد خطا بوده است.

امید است همه ما بدانیم مباحث علمی و سخنان بزرگان، غیر از داستان‌های هزار و یک شب است و به جای اینکه هر روز طعنه‌‌ای بر بزرگی زده و برای خود بساطی بگسترانیم، از این پس یا به تحصیل عمیق علم و دانش مشغول شویم و یا به سکوت بگذرانیم و بار آخرت خود را سنگین‌تر ننماییم.

ملاصدرا و بزرگ‌زدگی

یکی دیگر از تحریفات آقای نصیری، نسبت بزرگ‌‌زدگی به مرحوم ملاصدرا است.

ایشان پس از انتساب این بنده به بزرگ‌زدگی که بر اساس سوء برداشتی از عبارات حقیر بود و در یادداشت سوم توضیح داده شد نوشته است:

«و این بزرگ زدگی و توصیه به تقلید و کرنش در برابر رای بزرگان البته از مرحوم صدرا در اسفار آغاز می شود و تا روزگار ما ادامه می یابد.

مرحوم مظفر در مقدمه‌اش بر اسفار می‌نویسد:

«صدرا در موضوع‌ مُثُل‌ افلاطونی‌ - به‌ ستایش‌ بزرگان‌ از حکما و اولیا در مکاشفه‌‌های‌ آنان‌ پرداخته‌ و گفته‌‌است: در این‌ باره‌ به‌ مکاشفه‌‌هایی‌ که‌ برایشان‌ رخ‌ داده‌ است‌ بسنده‌ نموده‌ و برای‌ دیگران‌ بیان‌کرده‌اند لکن‌ برای‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ آنچه‌ بر آن‌ اتفاق‌ نظر دارند و به‌ مشاهداتی‌ که‌ بیان‌ می‌کنند، اطمینان‌ به‌ دست‌ می‌آید و کسی‌ نمی‌تواند در این‌ باره‌ با آنان‌ مخالفت‌ کند. چگونه‌ کسی‌ می‌تواند با آنان‌ مخالفت‌ کند در صورتی‌ که‌ در اوضاع‌ کواکب‌ و شمارة‌ افلاک‌ بر مشاهده‌ شخصی‌ مانند ابرخس‌ یا اشخاصی‌ دیگر به‌ وسیلة‌ حس‌ که‌ خاستگاه‌ اشتباه‌ و خطا است، اعتماد می‌کنند، سزاوارتر آن‌ است‌ که‌ گفته‌ بزرگان‌ فلسفه‌ را که‌ بر مشاهده‌های‌ عقلیِ‌ مکررِ‌ خطاناپذیر، مبتنی‌ است، صادق‌ دانسته‌ و اعتماد کنند.»

و بعد مرحوم مظفر از سر شگفتی در باره این پروپاگاند فلسفی می نویسد:

«و این، تمام‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ در ستایش‌ مشاهده‌های‌ عقلی‌ می‌توان‌ گفت: "کسی‌ نمی‌تواند در این‌ باره‌ با آنان‌ مخالفت‌ کند" (!)، "خطا را بر نمی‌تابد" (!). این‌ چیز عجیبی‌ است.»

نقد و بررسی

این سخن نیز فقط محصول فهم اشتباه ایشان از عبارات ملاصدرا است. نگارنده برای روشن شدن این اشتباه مقدمه‌‌ای عرض می‌کنم:

از دیرباز منطقیان قضایای بدیهی یا یقینیات پایه را به اقسامی تقسیم نموده‌‌اند. در یک تقسیم صحیح بدیهیات یا اولیات است یا وجدانیات یا قضایای حساب احتمالات.

قضایای حساب احتمالات که به بحث ما مربوط است قضایائی است که در اثر جمع‌‌شدن شواهد و قرائن فراوان که هر یک احتمال صدق گزاره را تقویت می‌‌کنند یقینی می‌‌شود. یعنی آن قدر احتمال صدق بالا می‌‌رود که حالت یقین را در انسان بوجود می‌‌آورد و یک دانشمند می‌‌تواند با آن همچون یک گزاره یقینی معامله بنماید (روش حساب احتمالات در زبان منطق‌‌دانان مسلمان حدس نامیده می‌شود و بررسی شرائط این قضایا و اشکالات این بحث مربوط به حوزه علم منطق و اصول می‌‌باشد).

یکی از انواع قضایای یقینیِ حساب احتمالی که از دیرباز توسط دانشمندان مسلمان از آن بحث شده، قضایای متواترات است. هرگاه عده‌‌ای چیزی را حس نمایند (ببینند یا بشنوند یا ببویند یا ...) و به گونه‌‌ای یکسان از آن خبر دهند و احتمال آن نباشد که این گروه با هم توافقی کرده و بر آن اساس گزارش دروغ داده‌‌اند یا برخی تحت تاثیر دیگری بوده‌‌اند می‌‌گوئیم این حادثه به تواتر نقل شده و نسبت به آن یقین می‌‌کنیم؛ مانند اخبار عده‌‌ای زیاد از شاهدان درباره صحنه یک تصادف.

متکلمین، محدثین و فقها در مسائل گوناگونی از تواتر استفاده نموده و به استناد آن گفته‌‌اند که آنچه ادعا می‌‌کنند یقینی است و احتمال خطا در آن راه ندارد.

اما فلاسفه معمولاً از تواتر نمی‌‌توانند بهره بگیرند، چون بحثهای فلسفی بحثهائی عقلی است که حس در آن راه ندارد و معمولاً بزرگان معتقدند تواتر در امور عقلی راه ندارد؛ یعنی نمی‌توان گفت اگر عده زیادی در یک مسأله علمی و عقلی نظری مشترک داشتند به درستیِ نظر ایشان یقین می‌‌کنیم؛ چون احتمال خطا در مسائل عقلی به مراتب بیشتر از مسائل حسی است و طبیعی است که عده‌‌ای از دانشمندان همگی در یک استدلال به خطا دچار شوند.

با این همه گروهی از عالمان علم کلام و اصول در مسائل عقلی نیز از روش حساب احتمالات بهره گرفته و مانند تواتر در مسائل حسی، در مسائل عقلی نیز بر اساس توافق بزرگان ادعای یقین نموده‌‌اند.

مثلاً علامه مجلسی در آغاز حق الیقین ادعا می‌کند که یکی از ادله وجود خداوند متعال و کمال وی آنست که همه انبیا و اوصیا و اولیا و عقلا توافق نموده‌‌اند بر وجود صانع عالم و آنکه او کامل است من جمیع الجهات و نقص بر او روا نیست و یقین می‌‌کنیم که نمی‌شود همه این افراد بر یک مسأله غلط اتفاق نظر داشته باشند.(حق الیقین، ص4و5)

این دلیل گرچه دلیل ضعیفی است ولی علامه آن را در نهایت متانت شمرده که به هر حال نشان‌ دهنده روش استفاده از حساب احتمالات در مسائل عقلی است.

فقها نیز در اصول از نوعی اجماع بحث می‌کنند که آن را «اجماع حدسی» می‌‌نامند و معتقدند گاهی از توافق نظرات فقها می‌‌توان به صحت مسأله‌‌ای یقین کرد و در این موارد خطابودن نظر فقها از نظر عقلائی احتمال ندارد. استفاده از این نوع اجماع در میان گروهی از فقها بسیار شائع است و بارها در کتب خود آن را شاهد بر حقانیت مسائل می‌‌آورند.

اما فرمایش ملاصدرا

شیخ اشراق در طی کلامی ادعا می‌‌نماید که در فلسفه نیز گاهی می‌‌توان از تواتر حسی استفاده نمود. وی می‌گوید برخی از مباحث فلسفی مسائلی است که اهل کشف و شهود نیز از طریق شهود به آن راه یافته‌اند. در این گونه موارد اگر همه اهل شهود از آن مسأله یکسان گزارش نمایند مثل همه موارد حساب احتمالات می‌توان روی حرف ایشان حساب باز نمود و به آن اطمینان پیدا کرد؛ زیرا به طور عادی ممکن نیست که افرادی گوناگون در زمانها و مکانهائی مختلف همگی یک حقیقت را با چشم باطن به شکل یکسان حس نمایند و همگی خطا کرده باشند.

به تعبیر دیگر چنانکه ما از توافق رصدهای متعدد منجمین مختلف در اماکن گوناگون یقین به صدق ایشان می‌‌نمائیم، می‌‌توانیم از رصدهای یکسان اهل شهود در آسمان معرفت نیز به صحت کشف ایشان یقین کنیم. (حکمة الاشراق، ص156)

این تواتر، تواتر در یک مسأله حسی است ولی حس باطن و شهود قلب.

مرحوم ملاصدرا نیز در برخی مسائل از همین روش بهره گرفته است که سزاوار است اول عین عبارت وی آورده شود:

«و الحق أن مذهب أفلاطون و من سبقه من أساطین الحکمة فی وجود المثل العقلیة للطبائع النوعیة الجرمانیة فی غایة المتانة و الاستحکام لا یرد علیه شی‏ء من نقوض المتأخرین و قد حققنا قول هذا العظیم و أشیاخه العظام بوجه لا یرد علیه شی‏ء من النقوض و الإیرادات التی منشؤها عدم الوصول إلى مقامهم و فقد الاطلاع على مرامهم کما سنذکره لمن وفق له إن شاء الله تعالى على أن بناء مقاصدهم و معتمد أقوالهم على السوانح النوریة و اللوامع القدسیة التی لا یعتریها وصمة شک و ریب- و لا شائبة نقص و عیب لا على مجرد الأنظار البحثیة التی سیلعب بالمعولین علیها و المعتمدین بها الشکوک یلعن اللاحق منهم فیها للسابق و لم یتصالحوا علیها و یتوافقوا فیها بل کلما دخلت أمة لعنت أختها.

ثم إن أولئک العظماء من کبار الحکماء و الأولیاء و إن لم یذکروا حجة على إثبات تلک المثل النوریة و اکتفوا فیه بمجرد المشاهدات‏ الصریحة المتکررة التی وقعت لهم فحکوها لغیرهم لکن یحصل للإنسان الاعتماد على ما اتفقوا علیه و الجزم بما شاهدوه ثم ذکروه و لیس لأحد أن یناظرهم فیه کیف و إذا اعتبروا أوضاع الکواکب و أعداد الأفلاک بناء على ترصد شخص کأبرخس أو أشخاص کهو مع غیره بوسیلة الحس المثار للغلط و الطغیان فبأن یعتبر أقوال فحول الفلسفة المبتنیة على أرصادهم العقلیة المتکررة التی لا یحتمل الخطاء کان أحرى.» (الحکمة المتعالیه، ج1، ص307)

و نیز می‌فرماید:

« فإن الفرس کانوا أشد مبالغة فی إثبات أرباب الطلسمات و هرمس و اغاثاذیمون و إن لم یذکروا الحجة على إثباتها بل ادعوا فیها المشاهدة الحقة المتکررة المبتنیة على ریاضاتهم و مجاهداتهم و أرصادهم الروحانیة و خلعهم أبدانهم و إذا فعلوا هذا فلیس لنا أن نناظرهم کما أن المشاءین لا یناظرون المنجمین کابرخس و بطلمیوس فیما حکموا عن مشاهداتهم الحسیة بآلاتهم الأرضیة- حتى إن أرسطو عول على أرصاد بابل.

فإذا اعتبر رصد شخص أو أشخاص معدودة من أصحاب الأرصاد الجسمانیة فی الأمور الفلکیة حتى تبعهم غیرهم ممن تلاهم و بنوا علیه علوما کعلم الهیئة و النجوم- فلیعتبر قول أساطین الحکمة و التأله فی أمور شاهدوها بأرصادهم العقلیة بحسب خلواتهم و ریاضاتهم فیما شاهدوها من العقول الکثیرة و هیئتها و نسبها النوریة.

و هی بمنزلة أفلاک نوریة هذه الأفلاک ظلال لأنوارها و هیئاتها الوضعیة و غیرها ظلال لهیئاتها العقلیة و نسبها النوریة کما أشرنا إلیه فیما مر.» (همان، ج5، ص164)

ملاصدرا در عبارت مزبور به دنبال اثبات وجود مُثُل عقلی است که بوعلی سینا آن را انکار می‌‌نمود. وی سه نکته مهم را مطرح می‌‌سازد:

1. ابتدا می‌‌گوید ادله‌‌ای که ابن سینا بر رد مُثُل آورده است همه باطل است و ما دلیلی بر رد آن نداریم.

2. بزرگان اهل معرفت در خلال ریاضتها و خلوت‌‌هایشان مثل‌ عقلی را با نور باطن و چشم بصیرت دیده‌‌اند. مستند ایشان شهود و حس باطن است که برای خود شخص صاحب مکاشفه یقین‌‌آور است و جائی برای شک در نزد او باقی نمی‌‌گذارد.

3. وقتی این نوع مکاشفات از افراد گوناگون سرزد و همه با هم توافق داشت و ما هم دلیلی برای رد آن نداشتیم اولاً نمی‌‌توانیم با این مکاشفات مقابله کنیم و ثانیاً از اتفاق صاحبان مکاشفه در این مسأله برای ما نیز جزم حاصل می‌‌شود. «یحصل للإنسان الاعتماد على ما اتفقوا علیه و الجزم بما شاهدوه ثم ذکروه» چون نمی‌‌شود که همه ایشان یک مشاهده غلط یکسان داشته باشند.

وی نیز – چون شیخ اشراق - این مسأله را با رصدهای منجمین و ستاره‌‌شناسان مقایسه می‌‌کند و می‌‌گوید وقتی به رصدهای ستاره‌‌شناسان اعتماد می‌‌کنند و آن را می‌‌پذیرند، پس پذیرفتن مشاهدات اهل شهود سزاوارتر است.

باری، آقای نصیری در فهم عبارت ملاصدرا به سه اشتباه دچار شده است:

اشتباه اول: ایشان پنداشته که کلام ملاصدرا درباره آراء و نظرات بزرگان است؛ در حالیکه روشن شد که این کلام درباره مشاهدات و مکاشفات این بزرگان است و به عبارتی تواتر در محسوسات است نه در معقولات. (ارصاد عقلی به معنای رصدهای باطنی حکما در عالم عقول مفارقه است نه مطالب فکری و علمی.)

اشتباه دوم: ایشان توجه ننموده که سخن ملاصدرا درباره کلام بزرگان نیست، بلکه درباره اتفاق عده‌‌ای در اخبار از یک مشاهده و یک امر حسی است که پایه تواتر است و اختصاصی به بزرگان ندارد. آری در اخبار از مسائل ماوراء طبیعت باید خبردهندگان همگی از جهت عملی از بزرگان و اهل کشف و شهود باشند که به اعتقاد ملاصدرا بسیاری از حکمای یونان چنیند.

اشتباه سوم: ایشان به تبع دو اشتباه سابق پنداشته‌‌اند این کار ملاصدرا «بزرگ زدگی و توصیه به تقلید و کرنش در برابر رای بزرگان» است، در حالیکه در کلام وی هیچ توصیه‌‌ای وجود نداشت و روشن شد که هیچ ربطی نیز به تقلید و بزرگ‌‌زدگی ندارد. اگر بنا باشد کلام ملاصدرا تقلید و بزرگ‌‌زدگی باشد باید تمام فقها و اصولیانی را که به تواتر و اجماع حدسی تمسک می‌‌جویند از اهل تقلید و بزرگ‌‌زده به حساب آوریم که بطلان این سخن آشکار است.

پس معلوم می‌‌شود که نسبت بزرگ‌‌زدگی به ملاصدرا از اساس باطل بوده و این نسبت نیز محصول بی‌‌اطلاعی و ضعف علمی است.

استناد ملاصدرا به یونانیان

در اینجا اشاره به یک اشتباه دیگر آقای نصیری نیز مناسب است. وی در فرازی دیگر می‌گوید:

«آقای وکیلی و دیگر محبان حکمت متعالیه در اینجا خواهند گفت: نخیر! حکمت متعالیه ربطی به یونان ندارد و از کتاب و سنت گرفته شده است اما این حرف به ادله گوناگون مردود است که از جمله آن استنادهای مکرر ملاصدرا به مبانی فلاسفه یونان و تجلیل های عجیب و غریب وی از این فلاسفه غیر موحد و مشرک است. آقای وکیلی نظری به اسفار بیندازد و ببیند چند بار به مبانی و آثار این فلاسفه استناد شده است و چند بار به احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام در باره الهیات و توحید و معرفة الله؟ (این خود بحثی مستقل می طلبد و باید در مقالی مستقل بدان پرداخت) ملاصدرا آن قدر شیفته ارسطو بوده است که کتاب اثولوجیای افلوطین را به اشتباه از آن ارسطو می دانسته است. در باره خضوع  مقلد گونه ملاصدرا در برابر افلاطون نیز در همین مقاله بدان اشاره کردیم.»

نقد و بررسی

برخی از اشتباهات این عبارت در یادداشت قبلی مطرح شد. اکنون باید دانست استناد غیر از نقل قول است.

استناد کردن به معنای آنست که کسی سخنی را بدون دلیل و صرفاً به اعتبار حرف دیگری بپذیرد. و ملاصدرا نسبت به هیچ کس غیر از معصومین چنین نیست. وی سخن هر کس غیر از معصومین علیهم‌السلام را به ادلّه عقلی و نقلی می‌‌سنجد و اگر دلیلی بر حقانیت آن یافت می‌‌پذیرد و گرنه رها می‌‌کند؛ زیرا بنای فلسفه بر قطعیت است و سخن غیر معصوم قطع‌‌آور نیست.

هرگز چنین نیست که «ملاصدرا مکرراً به کلمات فلاسفه استناد کرده باشد» تا محتاج مقایسه آماری آن با استناد به آیات و روایات باشیم.

آری وی از فلاسفه نظراتشان را نقل می‌‌کند و گاهی می‌‌پذیرد و گاهی رد می‌‌کند و این طبیعت یک علم است که نظرات صاحب‌‌نظران در آن علم را نقل و نقد و بررسی کنند و البته گاهی هم او از توافق ایشان در یک مکاشفه استفاده می‌‌نماید و یا سخنی را به عنوان مؤید – و نه مستند – حکایت می‌‌نماید و هیچ یک از این امور شاهد بر یونانی بودن حکمت متعالیه نیست.

مدار حکمت متعالیه بر تعقل است و هر کلامی را که عقلانی باشد می‌‌پذیرد و هر چه را عقلانی نباشد رد می‌‌نماید.

والحمدلله رب العالمین


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 116
  • در انتظار بررسی: 3
  • غیر قابل انتشار: 3
  • هرکول ۱۹:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    1 0
    فقط تاسف . بی خود نیست نقل می کنند وقتی آقا صاحب الزمان ظهور می فرمایند . همه مردم داد می زنند بیائید یک پیغمبری اومده یک دین تازه آورده . آقا جون با دین جدت چکارها که نمی کنند به اسم دین . خدایا به مقربین درگاهت فرج آل الله را برسان
  • سید ۱۹:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    1 0
    آخرش متوجه نشدیم باید افراد رو با حق شناخت یا حق رو با افراد؟؟!!!! اعرف حق تعرف اهله
  • ۱۹:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    2 0
    خیلی بافتنی بود
  • حمید ۱۹:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    1 1
    سلام. از آقای وکیلی بابت روشنگری ها ممنونم. ان شاء الله همینطور بنویسند تا کسانی که می‌خواهند، هم استفاده کنند و هم سوالاتشان پاسخ داده شود. از مشرق هم بابت انتشار این یادداشتها متشکرم.
  • سید محمد ۲۰:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    0 1
    یک دنیا از استاد وکیلی ممنونم که مغالطه های امثال اقای نظری را برای دوستداران حقیقت روشن می نمایند. بنده واقعا از ایشان استفاده کردم.
  • سید ۲۰:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    0 1
    احسنت جناب وکیلی بسیار عالی بود ... یک تحریف دیگر از جناب نصیری در نقل قول علامه حسن زاده ، اینست که حضرت علامه فرموده بودند : "در اثناى تدرّس و تعلّم علوم عقلى و صحف عرفانى ... " ولی جناب نصیری نوشته بودند : " در اثنای تعلیم علوم عقلی و عرفانی ..." و فرق بین تعلم و تعلیم بسیار است ... خداوند از گناهان ایشان درگذرد ...
  • ۲۱:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    0 0
    انسان از توجیهگری برادر وکیلی تعجب می کند
  • ستار ۲۲:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    0 1
    وکیلی استاد بافتن است به چه راحتی در راستای توجیه اراجیف جناب صمدی آملی که حتی اقای حسن زاده آملی نیز از انها برائت جسته به این راحتی مغالطه میکند و نظر رهبری و مراجع را زیر سوال میبرد.
  • امید ۲۳:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    1 0
    این مطالب برای خواننده عادی ثقیل و سنگین است و از طرفی لزومی به انتشار آن در یک خبرگزاری که برای بیننده عام منتشر می شود دیده نمی شود. در همین استفتای منتشر شده از رهبر اگر دقت کنید حضور در چنین جلساتی را جایز ندانستند مگر این که علم پاسخ گویی به آن را داشته باشند. حال این گزارش محفلی می شود برای کسانی که می خواهند درباره این مباحث صحبت کنند و متضرر اصلی این وسط خواننده عادی هست.
  • عرفان اهل بیتی ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۸
    0 0
    سلام بر برادران عزیز، بخصوص هرکول عزیز که هنوز البته نظری نداده به جای لجاجت علمی، سعی کنیم با قلبی سلیم و تزکیه شده به دنبال تعلّم معارف الهی باشیم، لیزّکّیهم و لیعلّمهم الکتاب و الحکمة ، احساس می شه که مخالفان مباحث عرفانی به نوعی لجاجت علمی دچار شدند و از تحقیقق عمیق اجتناب می کنند وگرنه حق مطلب آن قدر واضح است که احتیاجی به این مباحث نداره!!!!
  • ۰۰:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    وکیلی یک لمپن است بجای این توجیه های بچگانه برو درست بخون که حرفی رو که علامه حسن زاده از ان برائت جسته و صمدی املی هم عقب نشسته است رو توجیه نکنی و از امکان عقلی ورود شمر و یزید به بهشت حتی زودتر از شیعیان دفاع نکنی
  • مجتبی ۰۳:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    قابل استفاده بود.تشکر
  • آرمین ۰۴:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای نصیری با این توضیحات طبیعتا باید قانع شده باشند که نیاز به دقت علمی بیشتری دارند.
  • فيلسوف ۰۸:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 1
    راه امثال ملاصدرا و ابن عربي راه پر بركتي است بزرگاني كه اهل حكمت و عرفان بودند انصافا خدمات زيادي به مكتب نمودند امثال علامه طباطبايي اقاي قاضي ملاحسينقلي همداني گل سرسبد انها امام خميني و صدها عالم ديگر
  • سید مجید ۰۹:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای وکیلی خدا خیرتان دهد .بی نظیر است روش بحث واستدلالهایتان ان شائ الله آقای نصیری نیز با سعه صدر وبه دور از هرگونه فرافکنی وطرح مسئله جدید این گونه جلو رود.
  • مهدی ۰۹:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    مرحبا بر این دقت و ادب حقا که شاگرد مکتب امام صادق ع هستی امیدوارم این مناظرات همراه با ادب و خضوع متقابل ادامه پیدا کند و آنهایی که ادعا دارند و شاخه به شاخه پریدنشان در مناظرات شفاهی و کنبی مورد توجه همه هست در ادامه حضور پیدا کنند و دیگر سخن اینکه سنگ انداختن یک لحظه است و در آوردن آن ممکن است مدتها زمان بطلبد شاید ایشان با توجه به این موضوع از سنگ اندازی مجدد پرهیز کرده اند. شکرا لله ، حمدا لله
  • ملكي معاف ۰۹:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    صرفنظر از اينكه بحث آقايان به تبادل نيش و كنايه و طعنه و مظلوم نمايي متقابل و تجهيل و برچسب زدن تبديل شده است و از شيوه و ادبيات علمي فاصله گرفته است نكته اي را عرض مي كنم : اينكه انقلاب اسلامي را محصول حكمت متعاليه و فلسفه و عرفان بدانيم يك مغالطه است. ملاصدرا و ابن سينا و شيخ اشراق هم فيلسوف بودند ولي انقلاب نكردند. ابن عربي و حلاج و مولانا هم عارف بودند ولي نتوانستند انقلاب كنند. اينكه حضرت امام خميني ره عارف و فيلسوف بود غيرقابل انكار است اما اينكه انقلاب اسلامي را محصول جنبه فلسفي و عرفاني ايشان بدانيم مغالطه است. انقلاب اسلامي نتيجه برايند عناصر متنوع و متعدد شخصيت امام خميني ره بعلاوه ويژگيهاي مردم ايران و جنبه هاي خاص تفكر شيعي و عاشورايي ايرانيان بعلاوه اقتضائات عصر جديد بود. شايد عوامل ديگري نيز در اين ميان باشد كه از قلم انداخته ام. ولي اين سخن كه انقلاب اسلامي فرزند فلسفه و عرفان است قطعا مغالطه اي بيش نيست. باز اگر مي گفتند انقلاب اسلامي محصول تطور فقه سياسي شيعي است درست تر بود زيرا اين قطعا يك عامل اصيل و يك ركن انقلاب ما بوده. ولي عرفان و فلسفه دستكم بطور مستقيم نقشي در تاسيس جمهوري اسلامي نداشته و ندارد. آري نظريه ولايت فقيه جنبه مهمي داشت. فرهنگ انقلابي و عاشورايي شيعي نيز نقش مهم داشت.
  • ملكي معاف ۰۹:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    جناب آقاي وكيلي توقع انصاف و امانت داري از آقاي نصيري دارند كه اين توقع حقي است. البته برخي از توجيهات آقاي وكيلي نيز نچسب و تكلف آميز است كه توقع بيطرفي از ايشان ميرفت كه حب الشيء يعمي و يصم. مثلا آيا واقعا فيض كاشاني از آغاز تا آخر عمر هيچ چرخش مواضع نداشته است؟! اگر نداشته پس واقعا رساله انصاف چيست؟! گيريم آنچه آقاي نصيري درباره توبه فيض از فلسفه و عرفان مي گويد مبالغه آميز باشد ولي قطعا فيض دچار تحولاتي شده و تغيير و تحول در ادبيات او به نظر مي رسد قابل انكار نباشد. وگرنه معنا نداشت رسالة الانصاف بنويسد. درباره شيخ بهايي نيز گرچه نصيري تند رفته ولي به نظر مي رسد آقاي وكيلي نيز سخن شيخ بهايي را تفسير بما لا يرضی صاحبه مي فرمايند. در هر حال واضح است كه شيخ بهايي معتقد بوده يك واقعيت تلخ وجود دارد كه گروهي از فلاسفه به سؤر ارسطو ( باقيمانده غذاي ارسطو) مي پردازند و از قرآن و عترت عملا دور شده اند. آري شيخ بهايي دشمن تمامي ميراث فلسفي يا دشمن حكمت متعاليه نيست ولي قطعا ملاحظات جدي داشته كه در برخي از اشعارش آن تعابير را به كار برده است. صورت مساله با تاويلات تكلف آميز پاك شدني نيست. اما درباره كتاب كشكول كه وضع اين كتاب روشن است از اين نظر كه اين كتاب ذاتا طوري است كه نميشه گفت همه مطالبش عقايد شيخ بهايي است. ايشان در اين كتاب در پي مباحث علمي دقيق نيستند بلكه از هر دري سخني نقل مي كنند كه وجه مشتركش نغز و جالب بودن مطالب است.
  • ملكي معاف ۰۹:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقاي وكيلي در كنار ادب و خضوع البته مظلوم نمايي نيز مي كنند مناظرات آقاي نصيري و آقاي وكيلي ما را به ياد مناظرات رياست جمهوري سال 88 مي اندازد كه يكي از كانديداها مكررا مي گفت طرف مقابل دروغ مي گويد دروغ مي گويد دروغ مي گويد ... اين شيوه كه بخش عمده بحث دو نفر به تبادل اتهام و نيش و كنايه اختصاص پيدا كنند علمي نيست. اينكه طرفين از بزرگان مايه مي گذارند و هر يك فهرستي از علما و بزرگان را رديف مي كنند صحيح نيست. اين يكي اسم آقاي وحيد خراساني را مي اورد و آن يكي اسم آقاي حسن زاده واقعا هر دو نفر شيوه ژورناليستي و جدل در پيش گرفته اند و آنچه كم يافت مي شود داوري منصفانه و بيطرفانه است
  • ملكي معاف ۱۰:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    من مدافع آقاي نصيري نيستم و معتقدم اگر ايشان تندي كرده بايد جبران كند. ولي سوالم از آقاي وكيلي اينست كه شما مي فرماييد نصيري «گوشه عالم» را به گوشه آسمان» تحريف كرده است و بعد آن را تقبيح كرده است من از شما مي پرسم آيا همان تعبيري كه گفتيد «خداوند در نظر بسياري از علما گويي در گوشه اي از عالم هست و عالم را مديريت مي كند» يك تحريف و تعبير ناروا از عقايد علماي شيعه نيست؟! به نظر مي رسد هر دو گروه براي نقد نظريات طرف مقابل آن را با تعابير مشكل دار و واضح البطلان تقرير مي كنند تا كار نقد برايشان آسان شود. وگرنه آيا شيخ مفيد و سيد مرتضی علم الهدی و شيخ طوسي راضي هستند كه آقاي وكيلي بفرمايد كه آنها گويي خدا را در گوشه اي از عالم مي بينند؟! آيا اين تحريف و زشت جلوه دادن عقاي علما نيست؟! چطور اگر نصيري سهوا يا عمدا كلمه «عالم» را به «آسمان» تغيير دهد اشكال دارد ولي شما اگر عقايد متكلمان شيعه را با عبارتي ناروا كه آنها استفاده نكرده اند تقرير و عرضه كنيد اشكالي ندارد؟ اگر آن تهمت باشد و عذاب اليم در پي دارد كار شما نيز چنين است. وانگهي از كجا معلوم كه سيد هاشم حداد در محضر خدا از شيخ طوسي و شيخ مفيد افضل و مقرب تر باشد؟! در حديث صحيح السند در كافي كليني اين مضمون آمده : الراوية لحديثنا يشد به قلوب شيعتنا افضل من الف عابد يعني راوي حديث اهل بيت ع كه دلهاي شيعه را قرص و محكم مي كند از هزار عابد افضل است لذا ظاهرا شيخ طوسي و شيخ مفيد افضل از هزاران نفر مثل سيد هاشم حداد هستند. لذا پرهيز از سياه نمايي چهره محدثان و متكلمان مسلمان لازم است
  • ملكي ۱۰:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آري شيوه آقايان در مناظره غيرعلمي است و بيشتر ژورناليستي است هم آقاي نصيري و هم اقاي وكيلي. ولي خوبي اش اينست كه طالبان حقيقت از همين شاخه به شاخه پريدن ها و طرح جسورانه نظرات به تحقيق مشتاق مي شوند. واقعيت ديگري كه وجود دارد اينست كه قبل از انقلاب رسانه اي در اختيار دينداران نبود. بعد از انقلاب كه رسانه ها در اختيار علما قرار گرفت متاسفانه فقط در اختيار طرفداران فلسفه و عرفان قرار گرفت و اينها حدود 30 سال است متكل وحده هستند. اكنون به بركت بحث كرسيهاي آزادانديشي فضا براي اظهار نظرات مخالف نيز باز شده است و لذا جريان تفكيكي گويي بغش تركيده است لذا در آغاز نيازمند جلب توجه است. البته آقاي نصيري ظاهرا تفكيكي نيست ولي مدعي است در نشريه شان (سمات) و نيز در كتب آقاي ميلاني بحثهاي عميق و غير ژورناليستي نيز دارند. پيشنهاد مي كنم وبلاگ نصيري را نيز ببينيد. موضوع انتقاد به ميراث فلسفي و عرفاني موجود خيلي ريشه اي تر از اين بحثهاي ژورناليستي و متاظرات جدلي است
  • حمید ۱۱:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    هرکول جان خودت میفهمی چی میگی؟ مخالفان فلسفه و عرفان که مدعی وکالت از امامان هستند با دین خدا بازی می کنند.
  • حمید ۱۱:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    سید کمی فکر کنی می فهمی. صحبت سر این نیست که با افراد، حق رو بشناسید. صحبت سر این هست که چرا بیخودی نسبت نادرست می دید.
  • ۱۱:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    ناشناس واقعا انصاف رو در این نظر مراعات کردی؟
  • حمید ۱۱:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    ستار جان، اگر حتی علامه حسن زاده از این سخنان برائت جسته، پس چرا نصیری میگه این حرفها دقیقا حرفهای اساتید و اساتید ایشان است؟؟! وکیلی در این یادداشت گفته این استفتا به علامه حسن زاده و علامه طهرانی ربطی نداره.
  • حمید ۱۱:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    یادداشت اول و سوم آقای وکیلی رو بخون میفهمی رساله انصاف چیست؟
  • فيلسوف ۱۲:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    بزرگان عرفان هيچوقت به اهل حديث و راويان طعنه نميزنند و ارزش انها در جاي خود محفوظ است خود ملاصدراي بزرگ شرح بر اصول كافي دارد جايگاه احاديث و محدثين در جاي خود و نزد بزرگان حكما و عرفا محفوظ هست
  • ملكي ۱۳:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    1 0
    من قصدم اين بود كه وقتي كسي مي گويد «نظر علماي غير فيلسوف اينست كه خدا در گوشه اي از عالم است و مديريت مي مي كند» اين تعبير نارواست و تقرير غلطي از ديدگاه عالمان شيعه است و اين تعبير ناروا را هيچگاه محدثان و فقها و متكلمان نفرموده اند ولي آقاي وكيلي چنين نسبتي به علما داده بود. خوب اگر آقاي نصيري طبق گفته آقاي وكيلي جملات اقاي وكيلي را تحريف كرده پس آقاي وكيلي كه تعبير غلطتري به انبوهي از علماي شيعه نسبت داده است. اگر قرار است كار نصيري معصيت كبيرهب اشد پس كار وكيلي چيست؟! چرا ارائه تقرير نادرست از نظر محدثان و متكلمان گناه ندارد؟!
  • يييي ۱۳:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    اينكه هر يك از اين بزرگان خدماتي دارند يك سخن است و اينكه ميراث فلاسفه و عرفا جاي نقد جدي دارد بحث ديگري است. تمام سخن اينست كه نبايد شخصيتها براي ما بت بشوند نبايد مولوي و ارسطو جاي انبيا و قرآن و اهل بيت ع را بگيرند. هر كس به حد و اندازه خود قانع باشد. چرا بايد مثنوي همسنگ قرآن معرفي شود؟ چرا بايد ابن عربي را شيعه قلمداد كنند؟ پيشنهاد مي كنم كه كتاب علامه سيد جعفر مرتضی عاملي با عنوان «ابن عربي ليس بشيعي » نظري بيندازيد بعد ببينيد آيا مشكل در تحريف يك نسخه از فتوحات است يا ابن عربي واقعا سني بوده؟! چرا بايد براي دفاع از شخصيتها و بزرگان دست به مغالطه و تقطيع بزنيم؟!
  • ن ف ۱۳:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    گفتند روزی درویشی بر فیلسوفی گذر کرد. چون حال فیلسوف را دید که غرق اندر کتاب و کتابت و مستغرق در تفکر در معمای هستی است نگاهی کرد و گفت آنچه در این کتاب ها می جویی نخوانده می دانم. فیلسوف در عجب آمد و بر انگیخت که تو چگ.نه چنین مدعایی داری حال آنکه از الفبای حکمت بهره ای نداری. درویش گفت: فلسفه و حکمت و اخلاق و عرفان را انجامی نیست جز آنکه باید خوب باشد آدمی به حکم آدمیتش. درویش این می گفت و می رفت و فیلسوف در تفکر بیشتر رفت که آیا این جمله درست است و مطابق حکمت است یا نه. باری بدین حقیقت راه یافت که حق با درویش است. به دنبالش دوید ولی به گرد راهش نرسید. درویش به سی خویش رفته بود.
  • حمید ۱۳:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای ملکی مگر متکلمان و محدثین خداوند را یک طرف و جهان آفرینش را طرف دیگر حساب نمی‌کنند؟ مگر نمی‌گویند خدا یک وجود ، زمین و ملک و فلک و من و شما هرکدام وجودات دیگر. اگر چنین بگویند همین حرف آقای وکیلی درست است. اما اگر بگویند وجود خدا اصل است و دیگران همه آیات آن وجودند و هیچ گونه در عرض خداوند نیستند. که همان سخن عرفا می شود و می دانیم که متکلمان و حتی فلاسفه این را نمی گویند و تنها عرفا چنین اعتقادی دارند.
  • حمید ۱۳:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای ملکی، این سخن شما چه ربطی به این یادداشت آقای وکیلی دارد؟ ضمنا از کجا می دانید نظر وکیلی این است که انقلاب اسلامی محصول حکمت متعالیه و عرفان است؟؟ حتی برخی از بزرگان فعلی فلسفه و عرفان حوزه علمیه قم، معتقدند انقلاب اسلامی محصول حکمت متعالیه نیست.
  • ۱۳:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    سید جان، آقای وکیلی در این یادداشت تصریح کرده: امیدوارم آقای نصیری و خوانندگان، از این مطالب، نتیجه نگیرند که می‌خواهم ایشان را به پذیرش تعبدی نظرات، دعوت نمایم بلکه غرضم در اینجا فقط این است که اگر عده‌‌ای با عرفان و حکمت مخالفند نباید اصول تحقیق یا صداقت علمی را زیر پا نهاده، نسبت‌های نادرست به بزرگان بدهند و یا کلمات ارزشمند ایشان را تحریف نمایند.
  • امیر ۱۳:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    علامه طباطبایی فرمودند: آقای حسن زاده را کسی نشناخت جز امام زمان آقای نصیری چی میگه؟
  • امیر ۱۴:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    عزیز علامه حسن زاده را جا انداختی
  • ۱۴:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    زنده باشی استاد نصیری
  • ۱۴:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    جناب ملکی! البته علمای غیر فیلسوف چنین حرفی نمی آیند علنا اعلام کنند اما کافیست دقت کنید که اگر وجود خدا را بمزایله و تمایز از وجود مخلوقاتش تعریف کنیم کنیم تنها نتیجه اش وجود مرز برای خدای است. یعنی خدا یک جا و گوشه خاصی حضور دارد و دارد دنیا را اداره می کند. اما فقهای فیلسوف قایل به وجدت وجود هستند. مانند وحت وجودی تری با آب یا نور و آتش. آتش و نور یکی نیستند اما جدا هم نیستند. به نظرم اینساده ترین راه برای تمثیل وجود است کهع اتفاقا مثال خدا در قرآن در آیه نور هم همین است.
  • ۱۴:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    یک جمله به آقای وکیلی با مدعی مگویید احوال شور و مستی بگذار تا بمیرد در درد خود پرستی آین آقای نصیری چند تا کتاب خوانده و خیال کرده خدا شناس و دین شناس شده است. وقتی دانش آموزی استعدادش فقط درسهای حفظی است و توان انتزاع و درک جبر و هندسه ندارد نباید مجبورش کنیم که از هندسه خوشش بیاید. یکی از شاگردان اقلیدس از او پرسید « چه نفعی بر این همه هندسه خواندن و قضیه اثبات کردن هست؟» اقلیدس هم پولی به او داد و از کلاس بیرونش کرد تا نفعی از هندسه خواندن برده باشد..
  • حمید ۱۴:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 1
    نه تنها زنده بلکه پاینده هم باشه آقای نصیری. اما زیاده از حد، احساس مسئولیت نکنه زنده تر و پاینده تر هم میشه.
  • ۱۴:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای نصیری و دوستان، از این استفتا، واقعا سوء استفاده می کنند. امروز نظر مقام معظم رهبری درباره علامه قطب الدین شیرازی فیلسوف بزرگ اسلامی هم منتشر شد. واقعا مخالفان فلسفه به جای تمسک به استفتا و سخن بزرگان، برهان اقامه کنند. خودشان می گویند شخصیت زده نباشید اما از همه بیشتر، از شخصیت ها نقل قول می کنند -البته بیشتر، نقل قول هایی که بد تفسیر می شود -
  • ۱۴:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    مجید جان نظری نه و نصیری! استاد مغالطه هم وکیلیه
  • ۱۴:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    انشالله از گناهان تو هم بگذرد
  • ۱۴:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    حمید جان خبر نداری حرف نزن در اثار ان دو بزرگوار حرفهای صمدی با غلظت کمتر موج میزند
  • ۱۴:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    احسنت ناشناس مایه شرمساری است که وکیلی کاسه داغتر از اش شده
  • ۱۴:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    لطفا چرند نگو
  • ۱۸:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای ملکی عزیز آقای وکیلی که هر چه تا بحال گفته بحث‌های مستند و دقیق بوده و هیچ وقت ژورنالیستی بحث نکرده. چرا شما بی‌انصافی می‌کنید.! آدم باید باانصاف برخورد کنه
  • ۱۸:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای وکلیلی هم گفته بود که فیض در طرز تعبیرها به جهاتی تغییر روش داده است ولی با دلائل قطعی اثبات کرد که تغییر نظر و عقیده نداده است بهتر است مقالات قبلی را دقیق ملاحظه کنید شیخ بهائی هم به همان مقدار از پیروان ارسطو بد گفته که ملاصدرا و فیض هم گفته‌اند و همه اینها امتداد یک جریان فکری هستند و وکیلی هم انواع انتقادات شیخ بهائی را به فلسفه گفته بود. از شما تعجب است که آنها را درست نخواندة‌اید و نظر تکراری می‌دهید
  • ۱۸:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای وکیلی اینطور نگفته بود در یک سخنرانی مفصل با توضیحات زیاد حرف متکلمین را توضیح داده بود ولی آقای نصیری یک جمله آن را مثل همیشه جدا کرده و بر اساس آن نسبتی داده است و باید جواب هر دو مشکل را آقای نصیری بدهد. اگر شما هم مثل بنده نوار آن جلسه را گوش کرده بودید قضاوتتان منصفانه می‌شد و قضاوت فعلیتان بر اساس حرف آقای نصیری است که می‌دانید مطالب را بد نقل می‌کند آیا می‌شود درباره خداوند گفت که توحید را بد توضیح داده است چون فرموده خداوند روی تخت است حرف آدم ها و مخلوقات را هم باید کامل دید و نظر داد
  • ۱۸:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    1 0
    الحمد لله آقای هرکول دیگر حرفی برای جواب نداشته و به جای بحث عمی به حاشیه رفته است فقط تاسف
  • ۱۸:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    برادر جان کجاش توجیهگری بود بیچاره اینهمه دلیل محکم آورده است
  • ۱۹:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    مشرق با تشکر از این بحث‌های مفید و خوب بنده کتابهای استاد وکیلی را خوندم چند بار تا حالا آمدم نظر دادم با اینکه هیچ حرف خلافی هم نداره اهل سر و صدا هم نیستم ولی نظراتم را نمی‌گذارید چون بیشتر دفاع از وکیلی است تا نصیری امروز چند تا نظر و جواب دادم لطفا انصاف داشته باشین بذارین منتشر بشه
  • حمید ۱۹:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    ناشناس! اگر استاد مغالطه، وکیلی هست. بی زحمت 3 نمونه از مغالطه های ایشان را نام ببر و ثابت کن
  • ۱۹:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    برادر وکیلی، خوب و با دلیل می نویسد. چرا اعتراف نمی کنید ؟
  • حمید ۱۹:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    ناشناس جان، خبر دارم. صحبت سر این نیست که در آثار، این حرفها امده یا نه ، صحبت سر این است که آیا مفاد ظاهری و عرفی آن، مراد نویسندگانش هست یا نه؟ استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. استعمال اعم از این است که مفهوم عرفی داشته باشد یا مفهوم اصطلاحی ویژه. نمی شود با دلیلی که اخص از مدعاست به جنگ مدعا رفت.
  • ۱۹:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای ناشناس! اگر علامه حسن زاده از مطلب برائت جسته ، پس چرا آقای نصیری میگه این استفتا دقیقا همان حرفهای اساتید و اساتید ایشان است؟؟!!
  • ۲۰:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    ناشناس که نوشتی لطفا چرند نگو! آخه چرا بدون علم، رد می کنی ؟؟
  • حمید ۲۰:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    حرفت خوبه اما نوشتن آقای وکیلی هم خوبه. چون باعث میشه کسانی که تعصب بی جا ندارن و عناد و لجاجت نمی کنن واقعا متوجه بشن.
  • ۲۰:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    من هم معتقدم آقای نصیری و دوستان، می گویند شخصیت زده نباشید، اما خودشان از همه بیشتر به سخنان علمایی که مخالف فلسفه و عرفان بوده اند و استفتائات، تمسک می‌کنند.
  • ۲۰:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آقای هرکول، همیشه دفاع بد، کار را خرابتر می‌کند. اگر می‌خواهید فلسفه و عرفان را نقد کنید، عالمانه نقد کنید. اگر می‌خواهید فلسفه و عرفان را رد کنید، با دلیل و برهان قوی رد کنید. نسبت دادن های نادرست یا غلط یا انحرافی، دفاع بد است و نتیجه معکوس می دهد. شما یک دلیل و برهان در رد عرفان اقامه کن! چکار داری چه کسی چی گفته چه کسی چی نگفته ؟ شما می گید با افراد، حق را نشناسید اما خودتان بیشتر از همه ، نظرات و عبارات افراد را می آورید.
  • ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    از آقای وکیلی خواهش می کنیم همچنان بنویسند و از مشرق، خواهش می کنیم همچنان منتشر کند.
  • مهدی میاحی ۲۱:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آنکه افسانه بخواند افسانه ایست و آنکه دیدش نقد خود فرزانه ایست تویی که به علامه خطاب چرند می کنی خودت چرندی
  • حسنی@ ۰۰:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی/بگذار تا بماند در اوج خود پرستی
  • ۰۲:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    تو چرند نگو ناشناس. این جمله برای علامه طباطبایی است.اول تحقیق کن بعد حرف شوت کن بیرون.
  • حقجو ۰۲:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    جناب وکیلی درود به شرفت این نشون میده تا کسی در حوزه ها علوم اسلامی را به صورت عمیق و سنتی نخواند سر از نا کجا آباد در میاورد مرحوم امام رحمه الله فرمودند فقه سنتی با مبانی سنتی
  • مهدی ۰۵:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    خودت چرند نگو
  • مهدی ۰۵:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 1
    درود بر علامه ی ذوالفنون حسن زاده
  • وبال الدین ۱۰:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    سلام و درود خداوند بر پیامبر و خاندان طاهرینش ممنونم از آقای وکیلی و مشرق از برای نشر این مطالب! یاعلی
  • جواد ۱۰:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    هيچ كس نميخواهد مولوي و ابن عربي را جاي انبيا قرار دهد انها شارحين خوبي براي سخنان انبيا هستند انها شاگردان بزرگ مكتب انبيا هستند به قول مولوي قافله سالار ما فخر جهان مصطفي است يا در مثنوي شريف ميفرمايد: تا تواني جهد ميكن اي كيا/ در طريق انبيا و اوليا/كافرم گر ضرر كردست كس/ در ره ايمان و طاعت يك نفس هر كس نظرات ابن عربي را در مورد حضرت امير امام زمان دوازده قطب اهل البيت بخواند در تشيع ابن عربي شكي نخواهد كرد مولوي اينقدر در مثنوي نسبت به انبيا خاضع هست يا بايزيد ميفرمايد نهايت سير اوليا بدايت راه انبيا است
  • ۱۱:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    خداوند همه علمای اسلام از جمله، مقام معظم رهبری و آیت الله علامه حسن زاده آملی را محفوظ بدارد.
  • حمید ۱۱:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    دوستان عزیز، موافقان و مخالفان گرامی به نظر شما چرا آقای نصیری، به یادداشت‌های آقای وکیلی پاسخ نمی‌دهند؟!
  • رضا ۱۲:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    بنده بر پایه نقل قول های آقای نصیری ، فلاسفه را نقد و تخریب و گاهی هتک میکردم اما بعد جواب اقای وکیلی و رجوع به کتابهای استناد داده شده، فهمیدم بی خود و بی جهت هتک علمای دین کرده ام. خدا از من و آقای نصیری بگذره. البته به نتیجه نرسیدم که فلسفه خوبه ولی به این نتیجه رسیدم که تا خودم به کتابهای اونا و توضیحاتشون رجوع نکردم، نقد نکنم هتک نکنم فحش ندم تمسخر نکنم
  • ۱۲:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    چون وکیلی اولا متخصص نیست ثانیا به جای پرداختن به محورهای اصلی به این مسایل بی مورد پرداخته است
  • ۱۲:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    بعد این جمله حضرت امام چه ارتباطی با دیدگاه وکیلی صوفی مسلک داره
  • ۱۲:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    این جمله برای همه صادق است یقینا حضرت بر احوال انسانها بر همه اگاهتر است
  • ۱۲:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    جواد بیچاره خدا هدایتت کند بایزید صوفی کافر حالا شده ملاک حق!
  • ۱۲:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    اقای ناشناس دوم چون مطالب صمدی با غلظت کمتر در اثار ایت الله حسن زاده هست
  • ۱۲:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    حمید کلفت گو خودت فهمیدی چه میگوی؟
  • عرفان ۱۳:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    خوشا دلي كه مدام از پي نظر نرود/ به هر رهش كه بخوانند بي خبر نرود
  • سینا ۱۳:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    من اهل فلسفه و عرفان و ... نیستم کلا خیلی تو کار این مسائل تخصصی دینی نیستم کارشناس ارشد MBA دارم اگر هم شما دوستان اسم این موضوع رو شخص پرستی بذارین واسم مهم نیست من یه چیز رو میدونم علامه حسن زاده یکی از اولیا الهی هستش و این رو قلبی میگم و حسی همین حس رو درباره حضرت آقای بهجت هم داشتم خداوند آقای علامه حسن زاده رو حفظ کنه. هنوز حتی توفیق زیارت ایشون رو نداشتم شاید این حرف من بشه دفاع بد یا هرچیز ولی وظیفه دونستم بگم خیلی ها رو میشناسم که چنین حسی درباره ایشون دارن شاید درباره بسیاری از مراجع و یا علما حتی توهین آمیز صحبت کنن اما وقتی به علامه حسن زاده یا بهجت میرسن ترمز میکشن و با احترام صحبت میکنن اونا یا من حتی نمیدونیم خیلی از این بحثهای شما چیه اما خدا خودش محبت بعضی اشخاص رو به دل آدم میندازه علامه حسن زاده از جمله اونهاست حداقل برای من که اینطور بوده و ندیده و نشناخته به ایشون و آقای بهجت علاقه داشته و دارم بلاتشبیه بلاتشبیه این مقیاس شاید درست نباشه همونطور که محبت اهل بیت رو تو دل ما انداخته
  • ۱۴:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    بارک الله. بهترین نتیجه رو شما برداشت کردی. نباید قبل از فهمیدن مراد متکلم، به ردش پرداخت و بعد از فهمیدن مراد متکلم، هیچگاه نباید فحش داد، هتک حرمت کرد و تمسخر نمود. باز هم بارک الله
  • حمید ۱۷:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    رضا جان، خیلی خوبه این حالتت. بهت تبریک می گم
  • ۱۷:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    چون جوابی ندارد. حرف حق تلخ است و جوابی براش نیست.
  • ن ف ۱۸:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    اگر بر آب روی خسی باشی. وگر به هوا پری خسی باشی. دل به کف آر تا کسی باشی
  • ۲۳:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    اصلاً بنده یقین دارم که خیلی از کسانی که نظر می دهند متن را کامل نمی خوانند. شما هم موافقید ؟
  • ۲۳:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    احسنت جناب ناشناس.
  • ۲۳:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    ممنون از خبرگزاری فارس و بازنشر توسط مشرق.
  • ۲۳:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    آقایان اگر اهل انصاف بودند که ...
  • ۲۳:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    ای داد از بی انصافی ... !
  • ۲۳:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    استاد وکیلی هم انقلاب اسلامی را ثمره حکمت متعالیه نمی داند اما آن دروغ بافی های آقایان مبنی بر بی ارتباطی انقلاب با فلسفه و خصوصاً عرفان را هم قبول ندارند.
  • ۲۳:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    انشاءالله زنده باشند و عمر بیشتر کنند تا مطالب خلاف و کذبی که عمری تکرار کرده اند را تدارک کنند و توبه و اظهار پشیمانی...
  • ۲۳:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    چرا بعضی نظرات خیلی خوب و مودبانه را منتشر نمی کنی مشرق ؟؟؟؟؟؟!!!!
  • ۲۳:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    این تهمت صوفی مسلک که زدی فردای قیامت یقه ات را می گیره. استاد وکیلی جلسات نقد تصوف دارند.
  • ۱۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۱
    0 0
    مرحوم ملا حسینقلی همدانی که با با چند واسطه استاد علامه طباطبایی است در زمان خود با همین اتهامات روبه رو شد و مخالفانش نامه ای به رییس علمای آن ومان مرحوم آیت الله شربیانی نوشتند و ملا حسینقلی همدانی را به در پیش گرفتن صوفی گری متهم کردند. ایشان هم در جواب آن افراد نوشت: ای کاش خدا مراهم مانند ملا حسینقلی همدانی صوفی قرار دهد!
  • مخالف عرفان ۱۴:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    أقاي اميني كه به صورت ناشناس پیام میزاری معلومه در جاهای دیگه رسوا شدی که به صورت ناشناس پیام میزاری خدا امثال تو و اون عرفان های کاذب محی الدینی رو لعنت کنه از مشرق نیوز هم میخوام پیاممو حذف نکنه
  • موافق عرفان ۱۶:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
    0 0
    واقعا متاسفم كه منطق شما مخالفان حقيقت فقط سب و لعن اولياء خداست هميشه اينگونه قضاوت كرديد خداوند در مورد شماها فرموده ان يتبعون الا الظن شما از گمان هاي اشتباه خود پيروي مي كنيد شما كه منكر علم غيب اولياء‌ خدا هستيد بعد خودتان ادعاي علم غيب مي كنيد شما مگر علم غيب داريد كه آن ناشناس حاج آقاي اميني هست من هم از مشرق نيوز حامي عرفان مي خواهم كه پيامم را حذف نكند
  • مهدی ۱۱:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    آقای مخالف عرفان با دید این بی ادبی شما نسبت به آقای امینی به یاد جریان ارسطو افتادم که نقل این جریان خالی از لطف نیست روزی ارسطو از محلی می گذشت و دیوانه ای او را دید و لبخندی زد ارسطو با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد اطرافیان ازاو علت را جویا شدند و ارسطو در پاسخ فرمود نمی دانم این دیوانه بین من و خود چه اشتراکی یافته که با دیدن من لبخند زد ... اگر شخصی چون آقای مخالف عرفان از آقای امینی خوشش می آمد دو نتیجه حاصل می شد 1 . ناراحتی آقای امینی به خاطر اینکه آیا ممکن است بین ایشان و مخالفان عرفان وجه تشابهی باشد 2 . تعجب عقلای جهان من هم از مشرق نيوز مي خواهم كه پيامم را حذف نكند
  • مخالف عرفان ۱۳:۲۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    آقایانی که همگی نوچه امینی هستید به جای تقلید کورکورانه از کافرانی چون امینی کمی هم تعقل کنید و به حرف های اهلبیت هم عمل کنید در ضمن آقای موافق عرفان مشرق نیوز با ماست نه با شما
  • طلبه دلتنگ استاد ۱۴:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    من به صورت کاملا تصادفی با سایت مشرق نیوز و مباحث آزاد اندیشی که انصافا کار مفیدی است آشنا شدم حاج آقای امینی در شهرستان آبادان منشاء تحولی عظیم در مقوله علوم نظری بودند و حق بزرگی به گردن مردم، طلاب و دانشجویان در آبادان دارند ما زمانی که با ایشان آشنا شدیم تازه احساس کردیم که در شهر آبادان علم و سواد هم وجود دارد من وقتی جسارت های این افراد دون و پست را نسبت به حاج آقای امینی دیدم اشک در چشمانم جمع شد امینی کوهی از توحید، معرفت، تواضع، مهمان نوازی، ایثار، دل دادگی به اهلبیت و نماد واقعی شیعه امامان ع است من افتخار می کنم که برای مدتی شاگرد ایشان بودم الان که به قم آمدم تازه فهمیدم چه چیزی را از دست دادم
  • اشراقی ۱۸:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    ناشناس! تحریفات بدین واضحی رو قبول نداری!! ماهم از دقت نظر خارق العاده شما متعجبیم
  • ضد فتنه ۱۹:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    بله چون دین را همین ظاهر میدانند مانند همین آقایان و امثال هرکول و چون امام زمان دین را باز میکنند و باطن دین رو هم به همه نشان میدهند و اسرار وحقایق را علنی میکنند عده ای مثل این آقایان و هرکول امام زمان را نفی میکنند و میگن دین جدید آمده
  • ضد فتنه ۲۰:۰۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    آیت الله صمدی آملی از بزرگان عرفان و مدرس فلسفه هستند و خود بنده درس اسفار ایشون رو که در فیضیه برگزار میشد شرکت میکردم . در مورد نظر علامه در مورد استاد صمدی هم میتوانیدبه کتابهای ایشون که همه با مقدمه علامه حسن زاده هست رجوع کنید و همین طور به سایت های مختلف که چه تعریف هایی از ایشون کرده اند. در مورد برایت علامه هم شما واقعا دروغگو هستید ایشون هیچ گاه از استاد صمدی برایت نجستن بلکه از عقاید انحرافی برایت جستند / وو خود استاد صمدی هم در بیانیه ایی چنین فهمی از کلام ایشون رو رد کردند و توضیح دادند چنین قصد و منظوری نداشتند و ندارند/ ولی امثال شما که مثل مگس عمل میکنید و سالها تنریس و منبر و روضه خوانیهای او هشت سال حضور ایشون در جبهه را نادیده میگیرید فقط دنبال خراب کردن افراد هستید متاسفم/خدا هدایتتون کنه/ زیرا نور وجود این بزگان با فوت شما خاموش نمیشود
  • ضد فتنه ۲۰:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    از کی به یک روزنامه نگار که یک ساعت تدریس چه در حوزه و چه در دانشگاه نداشته میگن استاد !!!!؟؟؟ شما متعصب ها لفظ استاد را هم دارید خراب میکنید
  • ۲۰:۲۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۴
    0 0
    جناب مخالف عرفان عزیز لطفا به راحتی دیگران را تکفیر نکنید بنده هم مخالف عرفان و فلسفه هستم ولی هیچ دلیلی برای توهین وجود ندارد
  • عبدالزهرا ۰۸:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۵
    0 0
    آقای مخالف عرفان چرا اینقدر بی ادبی می کنی و تحمل شنیدن حرف حق رو نداری شمایی که دم از دلیل و برهان می زنی در کدام یک از اون اهانتهای شما دلیل و برهان دیده میشه. ضمنا برای مشرق نیوز متاسفم که نظرات این بی ادبان رو به خاطر اینکه موافق خودش هست ولو بی ادبانه منتشر میکنه!!!
  • شيعه ۱۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    جناب اقاي وكيلي اعرف الحق تعرف اهله.اگر چه كلام مقام معظم رهبري برای ما نافذ است ولی این صحیح نیست که شما برای تآیید مرحوم طهرانی و اقای حسن زاده از فرمایشات ایشان استفاده می کنید.منزلت هر فردی با سخنان خود او مشخص می گردد.کلام اقای طهرانی نیز که مملو از اشتباه است به طور مثال در روح مجرد دانسته می گردد.پس با این حرفها احساسات مردم را نسبت به ایشان تلطیف نفرمایید.
  • شيعه ۱۲:۲۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۰
    0 0
    از تمام عزیزان خواهش می کنم تا استفتاء مورد نظر را نخوانده اند قضاوت نکنند.اقای وکیلی شما که جناب نصیری را به تقطیع مطالب متهم می کنید چرا منبع این سخنان اقای صمدی املی را ذکر نکردید.ایشان که برجسته ترین شاگرد استاد شما(اقای حسن زاده) است.به تمام حق جویان عرض می کنم که تمام مطالب استفتاء همراه با مدرک و جواب های مراجع عظام روشن است و تنها جوابی که امثال جناب وکیلی می دهند این است که شما رجوع به ظاهر کرده اید. در پایان سخنی با جناب وکیلی اینکه تقوا پیشه کنید و از اتباع افراد مخالف اهل بیت همچون ابن عربی و مولوی و ... بردارید.
  • ته فیلسوف ۰۱:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۲
    0 0
    در حقیقت برای این موضوعی که دوستان افاضه کردند و درباره همه مسائلی که فی الواقع می باشد برای انسانها این موضوع که چگونگی ایجاب بهانه به افراد را در همین حین می باشد که موجبات چگونگی و چرایی وجودی و ایجابی هر چیزی که درباره موضوعاتی که فی الواقع است در واقعیت این است که مهملاتی چند بافته و به هر یک از قوات سه گانه اعم از ناشی شده از روابط حسن و قبح در مسیر پیمایش هر یک از دارایی های مادی معنوی دارای سقع نفس و تجسم اعمال مستوری و جبری در حین مجموعه های کاری مستطابی می باشد این نمونه هایی که مطرح شد برای مثال در هرگونه کاری دارای پیچیدگی و رموزی سرّگونه دارای ابعاد گونه گون از فلسفه بافتن و فیلسوف و سوفسطایی است.این فلسفه است. و یکی از مگوهای مبهوتی و مقبولی مستور و مغبون این موضوعاتی که علت غایی و خایی آن ممکن و غیر ممکن مشکل و مسهل و منبسط و منقبض است و در قبض و بسط هر شیئی از عالم خلق تا عالم امر و مخلوقات ذی وجود غیر وجودی در حالی که وجود در واو و واو در حیطه کا محیی و محیی در عبارات تامه کاری در حین مشکلات نادر ساری و عاری ملاحت و مزاحمت اسفاری و اشعاری دارد چرا که شاعر بسوری: عالم آلام آحاد یمکننی فیوشفقنی یمکننک الدلیل راحبتی اسئلک منک و لایوقعنی یوقظ امری منالا یوسعنی در همین باره یک تن و دوتن و سه تن از اشخاص مقبولی و مبهوتی در عبارت کار ایجابی و غایی سرور کردند معز و باغی ویاغی بلای این جماعت مقهوری از جمله جمله سلوک منشوری از اوج غرابت و قرابت رنجوری و سعه صدر صراحت گنجوری درباره هریک سخنی دراز باره کردند و حمله همی تراز نبودندی.
  • حسام ۱۳:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۳
    0 0
    خواهشا پاسخ ای مرا چاپ کنید
  • مجاهدین راه حق ۱۵:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۳
    0 0
    پیشنهاد به دوستان عزیز !؟ مشاهده ی کلاس شماره 237 دکترین ملی زندگی- سلسله مباحث کلبه کرامت- استاد حسن عباسی- با عنوان « عبور از سایه» - 24 فروردین ماه 91 فلسفه ! حکمت ! و یا ... کدام ؟
  • حسام ۱۶:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۳
    0 0
    آقای ته فیلسوف با نهایت احترامی که برای متن شما قائلم با نظر شما مخالفم اولا ترجمه شعر عربی را بیان کنید دوما چگونه یکی از مگوهای مبهوتی می تواند مقبولی باشد. در حقیقت حدوث ایجاد امری حصولی و منقاد صفت مبتلایی است نه حشمت صولت مستطابی. جبر عنایت مقدور هادم و قبض و بسط هر شیء چگونه علت ممکن و غیر ممکن است؟!
  • حسام ۱۶:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۳
    0 0
    خواهشا پاسخ ای مرا چاپ کنید
  • ته فیلسوف ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۴
    0 0
    اگر می توانید جواب مرا هم قرار دهید
  • عبدالله ۱۴:۴۰ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۸
    0 0
    بهترین روش برای مشخص شدن سخنان حق از باطل آن است که سخنان فلاسفه و عرفا در سن پختگی شان و یا آخرین نظر ودیدگاه شان در باره فلسفه و عرفان مکتوب شود و در یک مناظره تلویزیونی بین فحول علمای فلسفه و عرفان به بحث ومناظره گذاشته شود ، اینجا است که مرز بین حق از باطل روشن می شود .
  • ته فیلسوف ۲۱:۲۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۸
    0 0
    من وجود ممکن و غیر ممکن خود را اعلام و اعلان آمایش می دارم
  • هادی ۱۳:۰۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۲
    0 0
    فلسفه اسلامی 212- پس دریاب که فلسفه اسلامی چیزی جز تقدیس و اسلامیزه کردن فلسفه ارسطو نبوده است و به همین دلیل تا آن حد مورد عشق و علاقه خلفای بنی امیه و عباسی و همه حکام جور بوده است. و اینکه چرا همه فلاسفه پنهان و آشکار خادم و دریوزه سلاطین بوده اند و ستم را فلسفی و تقدیس می کرده اند! 213- و اما فلسفه اصالت وجود بمراتب موذی تر و لطیف تر و ابلیسی تر است که در نزد ملاصدرای ما تبدیل به فلسفه اسلامی و شیعی شده است. او می گوید ... از کتاب " عقل الهی " استاد علی اکبر خانجانی دانلود لینک دانلود : http://dl.ketabkhane-erfani.com/download/ketabha/aghle_elahi.zip از وبلاگ " عرفان زندگی " http://erfan-zendegi.blogfa.com
  • اباذر ۱۷:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۵
    0 0
    خیلی خوب جواب دادند... چیزی که ریشه واساس وپایه داره ترس نداره امثال اقای حسن زاده ها نیازی به تایید ماندارند ما این دست وپارا برا خودمون میزنیم...

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس